۳۳

3.6K 606 154
                                    

Taehyung pov

بعد از خوردن غذا خوابیدم، ساعت ۴ بیدار شدم یه دوش سریع گرفتم و یه لباس نیمه رسمی پوشیدم و به قهوه خونه هالمونی رفتم

ساعت ۵ دقیقه به ۵ بود که رسیدم، خب مینا شی هنوز نیومده

برای گوشیم پیامی اومد میخواستم بازش کنم که صندلی رو به روم عقب کشیده شد

- سلام، دیر که نکردم

بیخیال پیام شدم و به نشونه احترام بلند شدم

+ سلام, نه ۵ دقیقه هم زود اومدین

- شما زودتر اومدید، چیزی سفارش دادین؟؟؟
+ اوه نه منم تازه رسیدم

- با اینکه دوساله که به دگو برگشتین ولی من بعد از رفتنتون به سئول دیگه ندیدمتون

+ من خیلی بیرون نمیرم، مسیر هام به مزرعه و خونه خلاصه میشه

- قبلا پر نشاط تر بودین

+قبلا ها مال گذشته س گذشته هام گذشته

مینا وقتی بی میلی من رو برای بحث دید خودش بحث رو عوض کرد

- سفارش بدیم؟؟؟

+ اوه البته

------------

مینا رو به خونش رسوندم و خودم هم رفتم خونه

مامان : اوه اومدی عزیزم، بیا شام بخور

: مرسی مامان میل ندارم

بابا : قرار چطور بود؟؟

: خوب بود، مینا دختر خوبیه

بابا : پس میتونیم امیدوار باشیم

مامان : بچم رو اذیت نکن، برو استراحت کن عزیزم حتما خیلی خسته ای

: چشم مامان ، شب بخیر بابا

بابا : شب بخیر

مامان : شبت بخیر قند عسلم

--------------
Jk pov :

اتفاقی صفحه چت جیمین با تهیونگ رو دیدم

دو سال تمام که من زجر میکشیدم ....تا توی برنامم جای خالی گیر میاوردم میرفتم و از دور تهیونگ رو میدیدم .... دو سال تموم جلوی چشماشون پر پر شدم.... زجه زدم.... نابود شدم.... ولی همشون مانع این شدن که خودمو به تهیونگ نشون بدم..... حالا خودشون اینقدر راحت دارن با دلیل زندگی من چت میکنن و حرف میزنن

دیگه بسه.... هر چقدر به کم دیدنش راضی بودم کافیه.... دیگه میخوام خودخواه باشم.... میخوام عشقمو برگردونم.... بیشتر میخوامش... تهیونگو بیشتر میخوام..... دیگه ازش دست نمیکشم..... لازم باشه جلو ی همشون وایمیستم... و برش میگردونم به جایی که تعلق داره.... به اغوش خودم

شماره تهیونگ رو یواشکی از گوشی جیمین برداشتم

باید دوباره بهش نزدیک بشم

بهش پیام دادم

Jk: هی بیبی بوی یه عکس از بوتت بفرست

تاریخ دوباره تکرار میشه

--------------

Taehyung pov

داشتم توی گوشی بازی میکردم که برام پیام اومد

Unknown: هی بیبی بوی یه عکس از بوتت بفرست

Tae Tae: تو دیگه کدوم خری هستی

Unknown:  این طرز برخورد با ددی ایندتون نیست

Tae Tae:متوهم

Unknown: اوه بیبی ولی من هنوزم عکس بوتت رو میخوام

مردم این روزا چه بیکار شدن، بیخیالش شدم و بلاکش کردم

گوشی رو کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم بخوابم
فردا کلی کار برای انجام دارم

-----------

Jk pov

از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم، بالاخره باهاش صحبت کردم، درسته که رو در رو نبود ولی همین هم برای من فوق العاده س

دوباره بلاکم کرد

دقیقا کاری که دوسال پیش کرد

به سوزی پیام  دادم که برام یه سیمکارت جدید بخره

باید به مامان هم خبر بدم
جونگو رو بغل کردم

Jk: مامان، مادر، مامی، ماما، اوما،

Mom: چی شده کلوچه چه خبره

Jk: حدس بزن

Mom: جئون جونگ کوک همین اول کاری بگم که اگه بخوای این بازی کثیف رو شروع کنی من میدونم و تو

Mom:حالا مثل بچه ادم بگو چی شده؟؟

Jk:پیداش کردم

Mom : چی رو پیدا کردی کلوچه؟؟؟

Jk:شماره تهیونگ رو

Mom: اووه این خیلی عالیه عزیزم

مامان تنها کسی که تو تمام این مدت بر عکس بقیه تشویقم میکرد

مامان کسی بود که بهم پیشنهاد کرد برم و از دور تهیونگ رو ببینم

مامان بهم پیشنهاد کرد کارای دانشگاه تهیونگ رو انجام بدم تا اون بتونه غیر حضوری ادامه تحصیل بده

مامان کسی بود که بهم گفت ازش دست نکشم و براش بجنگم

Jk: ممنون مامان

Mom: برای چی عزیزم؟؟

Jk:برای تمام این مدت که بهم امید دادی و نزاشتی پا پس بکشم

Mom:تو با تهیونگ خوشحالی

Mom: پس خوشحالیت رو گم نکن

Mom:حالا هم برو بخواب که خسته ای

Jk :شب بخیر مامان

Mom: شبت بخیر کلوچه

« یعنی اینقدر  نویسنده عاشق خانم جئون
که اگه اقای جئون بفهمه
شما بی نویسنده میشین

امضا : شبح بنفش💜»

lets chatWhere stories live. Discover now