۳۶

3.5K 591 86
                                    

Tae pov:

+ بیبی نمیخوای برگردی خونه

- بیبی؟؟ منظورت منم؟؟

+ عزیزم برگرد خونه دلم برات تنگ شده

- تو کی هستی؟؟

صداش رو میشنیدیم ولی هیکلش تار بود

- این همه دوری بس نیست،این همه عذاب کشیدم بس نیست

+ درباره چی حرف میزنی

عجیبه صداش اشناس، حسش اشناس، فکر میکنم بشناسمش ولی نه نمیشناسم

- لطفا این تنبیه رو تمومش کن، من متاسفم متاسفم که دیر رسیدم

چرا میتونم دردش رو حس کنم، چرا اینقدر عمیق رنجش رو میفهمم

یکدفعه دورتا دور بدنم رو شاخه های گل رز های قول اسایی فرا گرفت خارهاش پوستم رو زخمی میکردن

اون مرد میخواست بستم بیاد ولی اتش بزرگی دورش رو فرا گرفت

اتش هیکل مرد رو فراگرفت

+ هر تنبیهی رو از سمت تو یا جون و دل میپذیریم الا دوریت

------------

Third pov:

با داد بلندی که کشید از خواب بیدار شد و روی تخت نشست عرق سردی تمام بدنش رو فرا گرفته بود، قلبش مثل گنجشک تند میزد

خانم کیم : تهیونگ عزیزم چیشده

تهیونگ : هیچی، خواب بد دیدم

رنگ از رخ خانم کیم پرید نکنه تهیونگ چیزی فهمیده باشه

خانم کیم : چ... چ.. چی دیدی؟؟

تهیونگ : یه مرد بود

خانم کیم : یه... مرد؟؟ هههه.... چیز خاصی نبوده پس.... احتمالا بخاطر اینکه شام سنگین خوری....جدی نگیرش

تهیونگ : شب بخیر مامان

خانم کیم : شب بخیر عزیزم... به چیزای خوب فکر کن

بعد رفتن خانم کیم تهیونگ گوشیش رو برداشت تا کمی حواس خودش رو از خواب عجیب و غریبش پرت کنه

یه مسیج داشت، بازش کرد

Unknown: اگه گفتی به ماهی که توی بانک کار میکنه چی میگن؟؟

V:اشتباه گرفتین

Unknown:نه، دوباره حدس بزن

V:میگم اشتباه گرفتین، من اون کسی نیستم که میخواستین بهش پیام بدین

Unknown:نچ بازم غلطه

V:من شما رو میشناسم

Unknown:خنگولک من

Unknown: بهش میگن فیش بانکی

Unknown:😂😂😂😂😂

V: خدا شفات بده

Unknown:من شفا نمیخوام تورو میخوام

V: نمیدونم میخواستی به کی پیام بدی ولی شماره رو چک کن متوجه میشی

Unknown:نه بیبی بوی، در راستای بلاک نمودن خط قبلیم مجبور شدم شماره جدید بخرم

Unknown:ددی- سیوم کن، لازمت میشه-

V: اااااا تو همون متوهمه یی

Unknown:No, I'm your future daddy

V:تو خواب ببینی

Unknown: چرا توی خواب ببینم وقتی میتونم واقعیش کنم

V:داداش واقعا مغز نداری یا خودتو زدی به اون راه

Unknown: (O_o)?? WTF

V:  ببین گل پسر من دوست دختر دارم، قراره بزودی باهاش ازدواج کنم لطفا از من بکش بیرون

----------- 

Jk pov : 

یعنی چی که دوست دختر داره؟؟ با کدوم خری میخواد ازدواج کنه؟؟؟ چرا هیچکس هیچی بمن نگفته

تهیونگ فقط مال منه نه باباش نه هیچکس دیگه ای نمیتونه اونو ازم بگیره

باید تکلیفم رو با این به اصطلاح دوست ها مشخص کنم

با نگفتن بمن  میخوان چی رو ثابت کنن

میخواستم که جیمین زنگ بزنم که شماره هوسوک روی تلفن افتاد

جواب دادم

+الو هیونگ

- هیی گوکی حالت چطوره

+ ممنون هیونگ، چیزی شده؟؟

- کار و باری که نداری؟؟ البته خیلی هم مهم نیست... اگه کاری چیزی داری کنسلش کن بیا خونه شوگا

+ هوووم... اونجا برای چی؟؟

- نترس نمیخوریمت پاشو بیا کارت داریم

+ باشه میام

- دیر نکنی ها وگرنه جین کلتو میکنه

+ اونام اونجان؟؟

- اره همه هستیم، منتظر توییم فقط

+ باشه.. باشه.. نیم ساعت دیگه اونجام

یعنی چی شده که همه اونجا جمعن؟؟؟؟ ..... چه بهتر از همشون  باهم بازجویی میکنم

-----------------

Tae pov

وای خدا این چه دروغی بود... من که دوست دختر ندارم..... هههههه... قرار ازدواج رو دیگه از کجام در اوردم.... هیی تاثیرات حرف های مامان و بابا یه

ولی عجی سیریش یه ها... هر کسی هست به موقع پیام داد... باعث شد حال و هوای گرفتم عوض بشه

شاید کم داشته باشه ولی حداقل یه سرگرمیه...

تهیونگ گوشیشو کنار گذاشت و سعی کرد دوباره بخوابه

«اینقده خستم که حد نداره
دلم میخواد از دست این استادا سرم رو بکوبم توی دیوار

شبح بنفش خسته💜😪

lets chatWhere stories live. Discover now