v: ددی
v:ددی کجاییییی
v:دیییگه دوووسم نداریییی ددی
v:چرا دیگـهـــ بهم پییام نمییییدی
v:رفتییی یه بیبیببب دیگه پیدااا کردی
-------------
مثلا داشت به حرف های شوهر خالش درباره سیاست گوش میداد ولی همه حواسش به پیامهای تهیونگ بود
به پدرش چشمکی زد ، بعد ازعذر خواهی کوتاهی جمع رو ترک کرد ، آقای جئون خودش یه بهانه ای برای رفتنش پیدا میکرد
لحظه خروج نیشخند هیونگش و چشای قلبی لوهان از چشمش دور نموند ، توی دلش برای شفای ذهن های منحرفشون دعا کرد
----------------
v: بیبببی دیییگه ددیشو دوسس نداره
دیگه نمیکشید ، از یه طرف ذهنش ، از طرف دیگه شلوارش هر دو بهش فشار وارد میکردن
jk:تهیونگ مست کردی
v:اوهووم
jk:کجایی
v:تو خوووونم
jk:کی پیشته بیبی؟؟
v: جیمممینن بؤوووود رفتت
jk:حالت خوبه ؟؟
v:نههه
jk:چیشده حالت بد شده ؟؟ دلت درد میکنه؟؟
v:دددیییی ، سوزییی نونا گفتت توو جذابی
v:من به نووووونا حسودیم میییشه که تو رو دیده
v:منم ببینمنتت
وارد خونش شد لباسش رو دراور و زیر دوش اب سرد رفت ، حرفای تهیونگ حالش رو خراب کرده بود
همونجور خیس روی تخت دراز کشید ، گوشیش رو برداشت ، تهیونگ براش یه عکس فرستاده بود
v:
لعنت ، هر چقدر سعی کرده بود با اب سرد حال بدش رو خوب کنه با این عکس پر کشید سعی کرد با دستش و عکس تهیونگ خودش رو اروم کنهv:حالااا کههه منن عکـــس دادم ددیییی هم باید بده
jk:
YOU ARE READING
lets chat
Fanfiction#complete KookV chat jk:هی بیبی بوی jk: یه عکس از بوتت بفرست v: تو دیگه کدوم خری هستی jk:این طرز برخورد با ددی ایندت نیست v:متوهم😒 jk:اوه بیبی ولی من هنوزم عکس بوتت رو میخوام