۴۵

3.4K 611 57
                                    

Tae pov

خانم جئون : تهیونگ عزیزم بیدار شو
با نوازش های خانم جئون از خواب بیدار شدم
: صبح بخیر مامان جون

خانم جئون : صبح تو هم بخیر قندعسل، پاشو دست و صورتت رو بشور بیا صبحونه بخوریم

: چشم

بعد از رفتن خانم جئون لباسامو عوض کردم و رفتم پایین

لوهان هیونگ سمتم اومد و محکم بغلم کرد : دلم برات تنگ شده بود

منم بغلش کردم به خودم فشارش دادم : هیونگ، دیشب کلی هم رو بغل کردیم

لوهان : ولی تو به اندازه دوسال بهم بغل بدهکاری

دور میز همه جمع بودن، چانبک و یونمین که هر کدوم دیشب توی یکی از اتاق های مهمان خوابیده بودن، هونهان و خانم و اقای جئون و در اخر جونگ کوکی دیشب مجبور شد دیشب روی مبل بخوابه و البته بعد ازین که چانیول هیونگ و شوگا هیونگ بخاطر اینکه جیمین و بکهیون رو تنها برده بود و اونا توی درگیری صدمه دیده بودن

جونگ کوک : ااااای کمرم.... هَ ه‍َ ه‍َتشو ... وای خدا.... گلوم .... گلوم درد میکنه... فک کنم سرما خوردم

سهون : الان تابستون خنگ خدا

شوگا : اره ، ولی شبا سر میشه

جونگ کوک : گلوم میسوزه

اقای جئون : اخبار گفت تو این هفته هوا دو سه درجه سردتر میشه

جونگ کوک : مطمئنم سرما خوردم

خانم جئون : اوه خدا کنه خیلی سرد  نشه اخه میخوام برنامه سفر بچینم

چانیول : اوه واقعا!! کجا میخواین برین؟؟؟

جونگ کوک : میگم سرما خوردم

خانم جئون : نمیدونم، اول میخواستم  به مناسبت برگشت تهیونگ یه مهمونی ترتیب بدم ولی دیدم حوصله ندارم، تازه یه سفر برای روحیه هممون بهتر

جونگ کوک چشماشو مظلوم کرد و به من نگاه کرد و یواش لب زد : حداقل تو بهم توجه کن

پسره پررو خجالتم نمیکشه، هنوز نبخشیدمش اینقدر خودشو لوس میکنه، ببخشمش که از سر و کولم بالا میره

چیشی گفتم و چشامو چرخوندم

جونگ کوک : وات د فاک

خانم جئون : من اینجوری تربیتت کردم، که حرف زشت بزنی

بکهیون : واقعا خجالت داره

جیمین : نچ نچ نچ

جونگ کوک : ازون موقع دارم میگم گلوم درد میکنه سرما خوردم کسی توجه نمیکنه یه کلمه گفتم فاک همه کلتون چرخوندین اینور

سهون : باز تکرار کرد، باز تکرار کرد

جونگ کوک قیافه زاری به خودش گرفت : هیشکی منو دوست نداره

همه زدن زیر خنده

---------------- 
Jk pov

امروز کارای شرکت کم بود، و وقت اضافه زیاد داشتم، تصمیم گرفتم از دل تهیونگ در بیارم   اون هنوزم باهام قهر

Jk : هی خوشگله میدونی من هنوز عکس بوته رو نگرفتم

چند دقیقه طول کشید، دیگه داشتم از جواب گرفتم ناامید میشدم که بالاخره جواب داد

V : 🍑

Jk: اوووووو

Jk : حالا بوت تو هلو؟؟ یا هلو بوت توی؟؟

V: -_-

Jk: هنوز از دستم عصبانی

V : نباید باشم؟؟؟

Jk: متاسفم که اونقدریکه باید برات خوب نیستم

V:من منظورم اون نبود

V:  این که بهم تجاوز شده هنوزم ازارم میده ولی من از تو ناراحت نیستم

V: من میدونم تو سعی کردی تابه موقع  برسی

Jk : تهیونگ

V: نه جونگ کوک لطفا هیچی نگو برام سخت تر میشه

V: اگه چیزی بگی حس میکنم رو به رومی و نمیتونم حرفام رو بزنم

V: من از دست تو  ناراحتم ولی نه به اون دلیلی که تو فکر میکنی

V: من ناراحتم چون زودتر بهم نگفتی، زود تر نیومدی سراغم

V: دوسال توی پوچی زندگی کردم بدون اینکه بدونم این خلاء درونیم از چیه

V : من بخاطر اینا ازت ناراحتم نه چیز دیگه ای

Jk: من بابتش متاسفم ، قبول دارم که اشتباه کردم

Jk:ولی میتونم امید داشته باشم که ببخشیم؟؟

V: به زودی جونگ کوک، به زودی

Jk: خوشحالم

V: برای چی؟؟

Jk: برای اینکه تو زندگیمی، برای اینکه دارمت، و برای اینکه میتونم بزودی ببوسمت

V : من دیگه باید برم، خدافظ

Jk: میتونم حدس بزنم که لپات قرمز شده

Jk : خداحافظ عشق من

بعد از صحبت با تهیونگ حالم خیلی بهتر شده بود

با صدایی که از ته چاه درمی اومد سوزی رو صدا کردم

سوزی : بله اقای جئون

: یه لیوان اب جوش

سوزی :اوه حالتون خیلی بده میخواین براتون وقت دکتر بگیرم

: ممنون میشم

lets chatWhere stories live. Discover now