Tae pov
خانم جئون : تهیونگ عزیزم بیدار شو
با نوازش های خانم جئون از خواب بیدار شدم
: صبح بخیر مامان جونخانم جئون : صبح تو هم بخیر قندعسل، پاشو دست و صورتت رو بشور بیا صبحونه بخوریم
: چشم
بعد از رفتن خانم جئون لباسامو عوض کردم و رفتم پایین
لوهان هیونگ سمتم اومد و محکم بغلم کرد : دلم برات تنگ شده بود
منم بغلش کردم به خودم فشارش دادم : هیونگ، دیشب کلی هم رو بغل کردیم
لوهان : ولی تو به اندازه دوسال بهم بغل بدهکاری
دور میز همه جمع بودن، چانبک و یونمین که هر کدوم دیشب توی یکی از اتاق های مهمان خوابیده بودن، هونهان و خانم و اقای جئون و در اخر جونگ کوکی دیشب مجبور شد دیشب روی مبل بخوابه و البته بعد ازین که چانیول هیونگ و شوگا هیونگ بخاطر اینکه جیمین و بکهیون رو تنها برده بود و اونا توی درگیری صدمه دیده بودن
جونگ کوک : ااااای کمرم.... هَ هَ هَتشو ... وای خدا.... گلوم .... گلوم درد میکنه... فک کنم سرما خوردم
سهون : الان تابستون خنگ خدا
شوگا : اره ، ولی شبا سر میشه
جونگ کوک : گلوم میسوزه
اقای جئون : اخبار گفت تو این هفته هوا دو سه درجه سردتر میشه
جونگ کوک : مطمئنم سرما خوردم
خانم جئون : اوه خدا کنه خیلی سرد نشه اخه میخوام برنامه سفر بچینم
چانیول : اوه واقعا!! کجا میخواین برین؟؟؟
جونگ کوک : میگم سرما خوردم
خانم جئون : نمیدونم، اول میخواستم به مناسبت برگشت تهیونگ یه مهمونی ترتیب بدم ولی دیدم حوصله ندارم، تازه یه سفر برای روحیه هممون بهتر
جونگ کوک چشماشو مظلوم کرد و به من نگاه کرد و یواش لب زد : حداقل تو بهم توجه کن
پسره پررو خجالتم نمیکشه، هنوز نبخشیدمش اینقدر خودشو لوس میکنه، ببخشمش که از سر و کولم بالا میره
چیشی گفتم و چشامو چرخوندم
جونگ کوک : وات د فاک
خانم جئون : من اینجوری تربیتت کردم، که حرف زشت بزنی
بکهیون : واقعا خجالت داره
جیمین : نچ نچ نچ
جونگ کوک : ازون موقع دارم میگم گلوم درد میکنه سرما خوردم کسی توجه نمیکنه یه کلمه گفتم فاک همه کلتون چرخوندین اینور
سهون : باز تکرار کرد، باز تکرار کرد
جونگ کوک قیافه زاری به خودش گرفت : هیشکی منو دوست نداره
همه زدن زیر خنده
----------------
Jk povامروز کارای شرکت کم بود، و وقت اضافه زیاد داشتم، تصمیم گرفتم از دل تهیونگ در بیارم اون هنوزم باهام قهر
Jk : هی خوشگله میدونی من هنوز عکس بوته رو نگرفتم
چند دقیقه طول کشید، دیگه داشتم از جواب گرفتم ناامید میشدم که بالاخره جواب داد
V : 🍑
Jk: اوووووو
Jk : حالا بوت تو هلو؟؟ یا هلو بوت توی؟؟
V: -_-
Jk: هنوز از دستم عصبانی
V : نباید باشم؟؟؟
Jk: متاسفم که اونقدریکه باید برات خوب نیستم
V:من منظورم اون نبود
V: این که بهم تجاوز شده هنوزم ازارم میده ولی من از تو ناراحت نیستم
V: من میدونم تو سعی کردی تابه موقع برسی
Jk : تهیونگ
V: نه جونگ کوک لطفا هیچی نگو برام سخت تر میشه
V: اگه چیزی بگی حس میکنم رو به رومی و نمیتونم حرفام رو بزنم
V: من از دست تو ناراحتم ولی نه به اون دلیلی که تو فکر میکنی
V: من ناراحتم چون زودتر بهم نگفتی، زود تر نیومدی سراغم
V: دوسال توی پوچی زندگی کردم بدون اینکه بدونم این خلاء درونیم از چیه
V : من بخاطر اینا ازت ناراحتم نه چیز دیگه ای
Jk: من بابتش متاسفم ، قبول دارم که اشتباه کردم
Jk:ولی میتونم امید داشته باشم که ببخشیم؟؟
V: به زودی جونگ کوک، به زودی
Jk: خوشحالم
V: برای چی؟؟
Jk: برای اینکه تو زندگیمی، برای اینکه دارمت، و برای اینکه میتونم بزودی ببوسمت
V : من دیگه باید برم، خدافظ
Jk: میتونم حدس بزنم که لپات قرمز شده
Jk : خداحافظ عشق من
بعد از صحبت با تهیونگ حالم خیلی بهتر شده بود
با صدایی که از ته چاه درمی اومد سوزی رو صدا کردم
سوزی : بله اقای جئون
: یه لیوان اب جوش
سوزی :اوه حالتون خیلی بده میخواین براتون وقت دکتر بگیرم
: ممنون میشم
YOU ARE READING
lets chat
Fanfiction#complete KookV chat jk:هی بیبی بوی jk: یه عکس از بوتت بفرست v: تو دیگه کدوم خری هستی jk:این طرز برخورد با ددی ایندت نیست v:متوهم😒 jk:اوه بیبی ولی من هنوزم عکس بوتت رو میخوام