۱۱

5.3K 959 143
                                    

جیمین: چه عجب اومدین ، مگه من به شما دو تا توله نگفتم سر وقت اینجا باشین

به محض ورود تهیونگ و بکهیون ، جیمین غر غر  هاشو شروع کرد

بکهیون : سلام جمن شی 😁شبیه تازه عروسایی شدی که دارن پا گشاشون میکنن

تهیونگ : لعنت بهت هیونگ 😂😂😂😂

جیمین : خفه شین ، دوست پسر درازت کو؟؟؟

بکهیون : مرسی که اینقدر قشنگ صداش میکنی ، میاد ،داره ماشین رو پارک میکنه

جیمین : گوه نخور ، قبل اینکه دوست پسر تو باشه دوست من بوده

تهیونگ : اونا هیونگ اومد

چانیول : سلام پارک کوتاه😏

جیمین : سلام پارک دراز😒

چانیول : اوه بچه ها هم که اینجان

جیمین : یادت باشه ، تو طرف منی ،نه شوگا ، فهمیدی ؟؟؟

چانیول : بخوای اینجوری رفتار کنی شوگا دو روزه طلاقت میده

سه تایی با دیدن قیافه عصبی جیمین زدن زیر خنده

تهیونگ : بسه دیگه ، بیاین برین با فامیل های داماد اشنا بشیم

---------------
Taehyung  pov

الان حدود نیم ساعت از معارفه میگذره ، البته بیشتر شبیه معرفی من به بقیس ، مثل اینکه چانیول هیونگ خیلی خوب شوگا هیونگ و دوستاشو میشناسه،و مامان یونگی هیونگ و مامان چانیول هیونگ دوستای دیرینه ان

وقتی اومدیم اول با دوستای شوگا آشنا شدیم و بعد از یه ربع خانم و آقای مین اومدن و بر عکس چیزی که جیمین فکر میکرد خانم و اقای مین خیلی هم با این قضایا اوکی بودن

خانم مین به محض دیدن جیمین یه جورایی عاشقش شد، و هی لپ هاشو میکشید و قربون صدقش میرفت

به جرات میتونم بگم یونگی هیونگ نسخه جوونی اقای مین،  اقای مین خیلی حرف نزد فقط جیمین رو بغل کرد و گفت خوشحاله که اون دوست پسر پسرش

البته جمله دقیقش این بود[ خوشحالم که تو با پسر بی عرضم قرار میزاری ]

دوستای شوگا هیونگ ادم های باحالی هستن

اولین کسایی که باهاشون اشنا شدم نامجین بودن،  یه جورایی.برای بقیه حکم بابا و مامان گروهشون رو داشتن

جین هیونگ ادم خیلی اجتماعی بود که و عاشق جک گفتن ،نامجون هیونگ هم همون اول کاری دسته صندلی که روش نشسته بود رو کند ، راستش رو بخواین من اصلا نفهمیدم چجوری این کارو کرد ، آخه اون صندلی فلزی بود

نفر بعدی هوسوک هیونگ بود ، اون خیلی پر انرژی بود و لبخند یه لحظه ام لباش رو ترک نمیکرد

lets chatWhere stories live. Discover now