v : کار تو بود ؟؟؟
jk : چیشده بیبی بوی
v:کار توی عوضی بوده؟؟؟
v: چرا سوال میپرسم ، صد رد صد مطمئنم کار خودته
jk:بیبی من متوجه نمیشم داری درباره چی حرف میزنی
jk:لطفا اروم باش و توضیح بده
v:چرا خودتو میزنی به اون راه
v: یعنی میخوای بگی تو کاری نکردی که رییسم منو اخراج کنه
v : یعنی میخوای بگی توی عوضی منو بدبخت نکردی
v : لعنتی من یک سال و نیم کوفتی تو اون بار نفرین شده کار میکردم و هیچ مشکلی نبود
v:حالا چرا باید کمی بعد از این که توی اشغال وارد زندگیم شدی اخراج بشم
v: جواب بده لعنتی
jk:بیبی من میدونم الان عصبانی ولی این باعث نمیشه که اجازه داشته باشی با من اینجوری رفتار کنی
jk: و اگه جواب میخوای باید بگم من باعث اخراج شدنت نشدم
jk: و منم نمیدونم چرا اخراج شدی
jk:شاید بخاطر این زبون تند و تیزت که رییست اخراجت کرده
jk:اگرم میخوای مطمئن بشی میتونی بری از رییس سابقت بپرسی
---------------
این مسئله بدجور ذهنش رو درگیر کرده بود درسته خودش هم میخواست همین کار رو بکنه ولی هنوز اقدامی نکرده بود ، یعنی کی باعث اخراج شدن تهیونگ شده بود
: سوزی
اینقدر فکرش مشغول بود که پیجر روی میزش رو فراموش کرده بود و صداش رو روی سرش انداخته بود
+ بله قربان
- تهیونگ از بار اخراج شده ، میخوام تا یک ساعت دیگه اطلاعات کامل از دلیل اخراج شدن روی میزم باشه
+ الان میفرستم دنبال اطلاعات ، دستور دیگه ای ندارین
- نه زود تر برو
+ چشم
---------------
+ بفرمایید قربانجونگ کوک پرونده رو گرفت و شروع به خوندن کرد
- سوزی
- بله
- یه خونه نزدیک دانشگاه تهیونگ بخر ، مطمئن شو که ساختمون حتما نگهبان داشته باشه، و خونه دو خوابه باشه همه خونه بغیر از یک اتاق رو مبله کن ، در اون اتاق رو قفل کن و کلیدش رو فقط به من بده
+چشم قربان ، امر دیگه ای نیست
- مبلمان خونه که تموم شد به من خبر بده
-------------------
تهیونگ : اقای سونگ لطفا!!
من چجوری این اجاره رو جور کنم
این پولی که دارین میگن برای یه اتاق واقعا زیادهسونگ: ببین پسر جون ، خودت میدونی که خرج زندگی زیاده ، منم درامدم از همین اجاره اتاق ، میتونی پولش رو جور کنی باش ، نمیتونی ، زود تر تخلیه کن
تهیونگ : اقای سونگ من که همیشه اجاره رو سر وقت میدم ، درسته اخراج شدم ولی ...
اقای سونگ : اخراج شدی ، پس چجوری میخوای اجاره این ماه رو بدی
تهیونگ : پس اندازم هست و تا ماه دیگه هم قول میدم کار پیدا کنم
اقای سونگ : تهیونگ ، من اونقدر پولدار نیستم که دست و دلبازی کنم ، پس زود تر خونه رو تخلیه کن
---------------
تهیونگ وارد خونه شد ، خونه که نه ، لونه مرغ ، یک اتاق ۱۲ متری با ۶ متر اشپز خونه و حمام و دستشویی ، کل خونش ۲۰ متر بیشتر نبود
و اون مردک میخواست اجاره رو دوبرابر کنه
این هفته واقعا براش ریده بود ، اول هفته که اخراج شده بود ، الانم که داشت اواره میشد ، دیگه بدتر از اینم میشه
: اااااااه ، پیر مرد عوضی ، خسیس ، ناخن خشک ، خیکیه چروکیده
صدای زنگ در اومد
: خاک تو سرت کنن تهیونگ ،اینقدر بلند غر غر کردی که اون کچل با اون گوشای سنگینش شنید
درو باز کرد
+ سلام اقای کیم
لعنتی الان همین رو کم داشت ، حتما اون استاکر منشیش رو فرستاده بود که لباسا رو پس بگیره
- سلام خانم بائه
+ اوه منو یادتونه
- بله یادمه☺
+ خب مستقیم میرم سر اصل مطلب ، وسایلتون رو جمع کنین
![](https://img.wattpad.com/cover/247998725-288-k690443.jpg)
YOU ARE READING
lets chat
Fanfiction#complete KookV chat jk:هی بیبی بوی jk: یه عکس از بوتت بفرست v: تو دیگه کدوم خری هستی jk:این طرز برخورد با ددی ایندت نیست v:متوهم😒 jk:اوه بیبی ولی من هنوزم عکس بوتت رو میخوام