Third pov :
Unknown: صبحی که با تو اغاز شود حتما بخیر است
V:یه بار دیگه ازین ک*ص شعرا بنویس تا بلاکت کنم
Unknown:اینو عمم تو گروه خانوادگی به شوهرش ریپ زد
V:خدا بهت صبر بده
Unknown: نه اتفاقا من عممو خیلی دوست دارم
V: واقعا چه عجیب!!
Unknown: اره هر چی مشکل هست رو دایورت میکنم بهش
Unknown:به جای چیزام
V: خیلی خوب بیخیالش نمیخوام بقیشو بدونم
Unknown: من که هنوز چیزی از اژدهام و تخم هاش نگفتم
V:نه تروخدا بیا بگو
Unknown: شنیدنی نیست، دیدنیه
V:چقدر تو پرویی
Unknown:یجوری میگی انگار خودت نداری؟؟
V:مسخره
Unknown:نکنه چون کوچولوی داری حسودی میکنی
V: نه مثل اینکه واقعا باید بلاکت کنم
Unknown: حسودی نکن بیب همش برای توی 😉
V:خداتو شکر کن دم دستم نیستی وگرنه با تخم اژدهاهات نیمرو درست میکردم بخوردت میدادم
Unknown:چه خشن
Unknown:اینجوری با پسرم صحبت نکن ناراحت میشه
V: خدا شفات بده داداش
Unknown: اینجوری صدام نکن
V:پس چی صدات کنم، من که اسمت رو نمیدونم
Unknown:ددی صدام کن بیب
V: شق کردی؟؟؟
Unknown: اوووه بالاخره دو کلوم مردونه حرف زدی
V: منظورت چیه؟؟
Unknown:اخه همیشه یه جوری صحبت میکنی که حس میکنم یا دارم با پاپ چت میکنم یا یه دختر بچه باکره
V:همه مثل تو منحرف نیستن
Unknown:اووو
Unknown:پس اونی که دو دقیقه پیش از شق کردن حرف میزد کجا رفت
V:یییییا من کجا درباره همچین موضوع شرم آوری حرف زدم
V:من فقط یه سوال پرسیدم
Unknown: یعنی بهش فکر کردی
V:هوووف از دست تو
Unknown:هی بیا بیشتر باهم اشما بشیم
Unknown:نظرت؟؟؟
V:این عالیه
V: اول من شروع میکنم
Unknown:باشه بیبی ، ددی بهت اجازه میده تو شروع کنی
V: اول من بیبی تو نیستم
![](https://img.wattpad.com/cover/247998725-288-k690443.jpg)
أنت تقرأ
lets chat
قصص الهواة#complete KookV chat jk:هی بیبی بوی jk: یه عکس از بوتت بفرست v: تو دیگه کدوم خری هستی jk:این طرز برخورد با ددی ایندت نیست v:متوهم😒 jk:اوه بیبی ولی من هنوزم عکس بوتت رو میخوام