tae pov
صبح با صدای زنگ از خواب بیدار شدم ، در رو بازکردم
_ کااااااااااااای
+ تهیووووونگ
_ لعنت بهت پسر دلم برات تنگ شده بود
همدیگه رو بغل کردیم
+لعنتی تو یهو بیخبر رفتی ، نامرد
_بیخیالش ، داستان خوبی پشتش نیست
+امیدوارم خیلی بهت سخت نگذشته باشه
خنده ای تحویلش دادم و ترجیح دادم
_بعدا برات تعریف میکنم
و توی ذهنم ادامه دادم " البته نه همشو"
+ بی صبرانه منتظرم پسر
_ منم همینطور
+ یه چیزی میگم نگو فضولی!!
_ حالا بستگی داره
+ دیشب داشتم از چشمی نگاه میکردم دیدم اومدی ، البته خیلی مطمئن نبودم واسه همین گفتم بزار بیام تا مطمئن بشم
_ یه چیزی میگم ناراحت نشو داداش
+ حالا بستگی داره
_ خیلی فضولی داداش
و هر دو خندیدیم
+ فردا شب بیکاری ؟؟؟
_ اره برای چی؟؟
+ شب ساعت 8 به صرف شام با دسپخت دوست پسر سر اشپزم دعوتین
_ اولالا ، بوی فرند
+ یس مای بوی فرند
_ پس منم با دوست پسرم میام
+ منتظرتم
_تا شب
+ تا شب
_____________
گوشیم رو برداشتم تا به چونگ کوک پیام بدم
v: امشب زودتر بیا
jk: بیبیم دلش برام تنگ شده
V: مسخره بازی در نیار شام دعوتیم
jk:به سلامتی ! حالا کی دعوتمون کرده؟؟؟
V: یه دوست که از قضا همسایه رو به روییمون هم هست
jk: باشه ساعت 8 خونم
v :8 باید اونجا باشیم ساعت 7 دیگه خونه باش
jk : کارای شرکت مونده آخه دیروزم که کارا رو نصفه ول کردم
v: عزیزم ساعت 7 خونه باش
jk : لعنت به من که با یه کلمه خر میشم
jk: چشم
---------------------
jk pov
به تهیونگ دروغ گفتم امروز اصلا شرکت نرفتم از صبح درگیر پرونده گو م تا بتونم براش حبس ابد بگیرم
![](https://img.wattpad.com/cover/247998725-288-k690443.jpg)
YOU ARE READING
lets chat
Fanfiction#complete KookV chat jk:هی بیبی بوی jk: یه عکس از بوتت بفرست v: تو دیگه کدوم خری هستی jk:این طرز برخورد با ددی ایندت نیست v:متوهم😒 jk:اوه بیبی ولی من هنوزم عکس بوتت رو میخوام