۲۱

4.6K 843 58
                                    

taehyung pov

فکر کنم سر کارم گذاشته ، خیلی دیر کرده
بیخیال تهیونگ ، از اولم معلوم بود سر کاری ،  مثل یه احمق بی مغز به کسی که نمیشناسی اعتماد کردی ، تهیونگ خنگ ،خنگ ، خنگ

نفهمیدم کی اشکم در اومد ،من خیلی خنگم به کسی که نمیشناسم اعتماد کردم و بخاطرش شانسم با جونگ کوک هیونگ رو از دست دادم

زنگ در زده شد، از چشمی در نگاه کردم ، همون پسره بود که دیروز به اینجا اساس کشی داشت ، اشکام را پاک کردم و درو باز کردم

-سلام من کایم ، تازه به اینجا اومدم

:باهاش دست دادم ، سلام ، منم تهیونگم ، خوش اومدین

-ممنون ، بفرمایید این کیک برنجی ها برای شماست

: وایی ، ممنون ، این وظیفه من بود که برای خوشامد گویی بیام

- بیخیال ، این رسوم قدیمی شده ،من چون دیدم بنظر همسن میایم باهم اشناشیم

:حتما ، من تنها زندگی میکنم ، این که یکی همسن خودت دور و ورت باشه ، عالیه ، واقعا خوشحال میشم بهم سربزنیم

- اووه ، چه جالب منم تنها زندگی میکنم

: تو هم دانشجویی؟؟

- اره  ،این خونه رو هم بخاطر اینکه نزیک دانشگاه انتخاب کردم

: وای خدای من چه وجه اشتراکی
.
.
.
---------------

jung kook pov

توی ایینه ماشین نگاهی به خوم انداختم ، کتم رو مرتب کردم و باکس مشروب رو برداشتم

بخاطر اون پارک عوضی و دختر از دماغ فیل افتادش هم دیر کردم هم نتونستم چیزی بخرم

ماشین رو پارک کردم و وارد ساختمون شدم ، برای نگهبان سر تکون دادم و سوار اسانسور شدم

در که باز شد تهیونگ رو دیدم که دم در وایستاده و داره با یک پسر جوون حرف میزنه

دوتاشون میخندیدن و توی دست های تهیونگ یه ظرف بزرگ بود

بطرفشون رفتم

تهیونگ : اوه ،سلام جونگ کوک هیونگ‌، شما اینجا چیکار میکنین

جونگ کوک : میتونیم با هم حرف بزنیم

کای : من دیگه باید برم ، خدافظ
بعد هم با یه چشمک وارد واحد رو به روی تهونگ شد و در رو بست

تهیونگ : بیا داخل هیونگ

جونگ کوک : اون کی بود؟؟

تهیونگ : همسایه جدیدمه ، اسمش کایه ، دیروز اسباب کشی کرده اینجا

جونگ کوک: اوم

مشروب رو‌ به تهیونگ که مشغول چیدن کیک برنجی ها توی ظرف کوچک تری بود دادم

تهیونگ : اوه ،ممنون هیونگ

جونگ کوک: اینو باید دفعه اولی که اومدم میاوردم

تهیونگ:  اشکالی نداره ، و ممنون ، این خیلی گرون و مرغوب بنظر میرسه

جونگ کوک: اره ..... ااام من باید برم دستشویی

تهیونگ : راحت باش هیونگ

وارد دستشویی شدم و‌ اون یکی از گوشی رو از جیبم در اوردم

jk: هیی بیبی بوی

v:😠

jk: عصبانی بیبی بوی

v:تو گفتی که میای و همه چیز رو توضیح میدم

jk:میدونم

v: تو سر کارم گذاشتی

jk:

v:هه، دیدی ، هیچ جوابی نداری بدی

تصمیم گرفتم همین اول بهش بگم
پس همینطور که از دستشویی خارج میشدم بهش زنگ زدم

صدای زمزمش رو بین صدای زنگ موبایلش شنیدم : عوضی خود ددی پندار

پس این اسمیه که منو باهاش سیو کرده

جونگ کوک : چرا جواب نمیدی؟؟

تهیونگ : نمیخوام ، اون منو از صبح معطل کرده

جونگ کوک: شاید کار واجبی داره

تهیونگ : باشه

تهیونگ : الو

گوشی رو روی حالت بلند گو گذاشتم

تهیونگ : چرا جواب نمیدی؟؟

📞: چرا جواب نمیدی؟؟

وقتی صدای خودش رو شنید با تعجب سرش رو بالا گرفت

گوشی رو کنار گوشم گذاشتم : چرا ددی صدام نمیکنی

گوشی از دستش افتاد : تو‌.. تو ...تو

جونگ کوک : متاسفم که دیر کردم

تهیونگ : تو ...تو اونی ؟؟

جونگ کوک : اره

تهیونگ : برو بیرون

جونگ کوک : تهیونگ تو قول دادی

تهیونگ : اون واسه قبل اینکه بدونم تو اونی

جونگ کوک : قول دادی بدون شنیدن حرفام قضاوتم نکنی

تهیونگ سرش رو گرفته بود و دور خودش راه میرفت و  من واقعا نمیدونستم چیکار کنم

سمتش رفتم و محکم توی بغلم گرفتمش ، تقلا میکرد که از بغلم بیرون بیاد

جونگ کوک : لطفا اروم باش تهیونگ ، لطفا بزار توضیح بدم عزیزم

اینقدر توی بغلم فشردمش و نوازشش کردم که لرز بدنش و هق هق هاش تموم شد و فقط هر چند دقیقه صدا ی سکسکش میومد

جونگ کوک : حالا که اروم شدی میزاری برات توضیح بدم؟؟

تهیونگ : اوهوم

بالا و پایین کردن سرش به نشونه موافقت رو روی سینم حس کردم

بدون اینکه از بغلم خارجش کنم روی مبل نشستم

« 🎉🎉🎉

بالاخره ، بالاخره شد
🎇🎆🎇
تهیونگ فهمید 

🎊🎊🎊

نویسنده در حال حرکات موضون میباشد 💃💃

برین حالشو ببرین

امضا: شبح بنفش💜»

lets chatWhere stories live. Discover now