jk: امروز به من خیلی خوش گذشت بیبی بوی
v:به منم همینطور
jk:تو کدوم قسمت رو دوست داشتی؟؟
v:نهاری که توی رستوران دریایی خوردیم رو از همه بیشتر دوست داشتم ، خیلی خوشمزه بود
jk:شکمو
jk:ولی من عاشق وقتی شدم که سوار ترن شدیم و تو دستم رو سفت چسبیده بودی و جیغ میزدی😆
v:من که چیزی یادم نمیاد 😒
jk:پس کی بود اون بالا داد میزد ددی بهشون بگو نگه دارن ؟؟
v:نمیدونم ، من که نبودم
jk:واقعا ، پس کیوتی من خیلی شجاع
v:معلومه من خیلی شجاعم
jk:پس یعنی اگه دوباره ببرمت شهربازی بازم سوار ترن هوایی میشی
v:چی ؟ دوباره چرا شهر بازی ؟ نمیشه ایندفه یجا دیگه بریم
jk: ولی من به نایون قول دادم که ببرمش شهربازی
v: برای چی به نایون قول دادی ببریش شهر بازی؟؟؟
jk: همینجوری
v:همینجوری ها؟؟؟
v:وایستا ببینم
v:اونروزی که نونا نایون رو اورد اینجا گفت تو جلسه داری ولی تو که اومدی خونه من
jk: هههه
jk:من باید برم
v:کجا داری در میری😠😠یــــــــــا
jk:اگه تا چند دقیقه دیگه نرم سر میز شام مامان کلم رو میکنه
v:حسودیم شد ، دلم برای مامان و بابام تنگ شدن ، خیلی وقته بهتشون سر نزدم
jk:هیی هیی ، بیبی بوی ناراحت نباش
jk:قول میدم خودم یروز ببرمت دگو ، خوبه ؟؟
jk:بیبی بوی من ناراحت نباشه
v:ناراحت نیستم
jk:اصلا میدونی چیه ، تنهایی خوب نیست ، فکر و خیال به سرت میزنه
jk:الان میام دنبالت بیارمت اینجا
v: نه ، نمیخواد ، اینکارو نکنی ها
jk:چرا نه ؟؟
v:برو شامتو بخور و با خانوادت وقت بگذرون
jk:ولی من دلم برات تنگ میشه
v:منم
jk:چ...چی؟؟
v:منمدلمبراتتنگمیشه
v:خدافظ
jk: 😂😂😂😂
jk:خدافظ فرشته
jk: مراقب خودت باش
--------------
v:جیمینی
YOU ARE READING
lets chat
Fanfiction#complete KookV chat jk:هی بیبی بوی jk: یه عکس از بوتت بفرست v: تو دیگه کدوم خری هستی jk:این طرز برخورد با ددی ایندت نیست v:متوهم😒 jk:اوه بیبی ولی من هنوزم عکس بوتت رو میخوام