Part 4 تصمیم

944 220 325
                                    


_لبخند امپراطور.

جکسون از حرکت ناگهانی ژان از جا پرید و به چشمان سرخی که بیرون زده بودند، نگاه کرد. وقتی دید که ژان به نقطه ای نامعلوم خیره شده با نگرانی پرسید: هی ژان.. حالت خوبه؟

ژان که در حال تحلیل موقعیتش بود، نگاهی به اطراف و در نهایت جکسون انداخت. داخل بخش اورژانس بود و با تکان ناگهانی و حرکت سوزن داخل ساعدش، اخمی کرد: خوبم.

جکسون از روی صندلی بلند شد و کنار ژان روی تخت نشست: مطمئنی؟ دو ساعتی که بیهوش بودی داشتی هزیون میگفتی.

ژان که هنوز درگیر ثابت کردن سوزن روی دستش بود، بدون نگاه کردن به چهره جکسون فقط سرش را تکان داد. جکسون انگشتش را روی سوزن گذاشت و فشار کمی آورد: به من نگاه کن.

ژان از درد اخمش را غلیظ تر کرد و نگاهش را به اجبار به جکسون داد. نفسش را با حرص بیرون پرت کرد و به متکایش تکیه داد: زیر سر جیلی بود.

_چی؟

ژان نمیدانست چه چیزی را و چطور برای جکسون توضیح دهد. به خوبی شب گذشته را به خاطر اورده بود و نگران بود توهماتش به خاطر نوشیدنی اسرارآمیز جیلی ادامه پیدا کند که در این صورت جیلی باید فاتحه خودش را می­خواند.

جکسون دوباره تکرار کرد: چی زیر سر جیلی بود؟

_مستیم.. توهمم... دیشب چیزخورم کرد...

جکسون چند لحظه به ژان خیره شد و بعد با سردرگمی چشمانش را بست و وقتی دید از حرف­ هایش سر در نمی­ آورد گفت: از اول بگو بفهمم چی به چیه. جیلی چیزخورت کرد؟

ژان سرش را تکان داد: نمیدونم چی بود ولی دیشب گیج بودم و خیلی مست شدم. وقتی تو خیابون بودیم یه چیزایی میدیدم..

جکسون سریع گفت: نوازنده فلوت؟

ژان دوباره سرش را تکان داد: میخواستم برم سمتش. فکر کردم دیوونه شدم که فقط من میبینمش.

_واسه همین دوییدی وسط خیابون!

ژان دوباره اخم کرد: عقلمو از دست داده بودم...

چنگی به بازوی جکسون زد و با چشمان درشتی که شبیه گربه شده بود، نگاهش کرد: ببینم به مامان اینا چیزی نگفتید که؟.. همینجوریشم روم حساسه اگه بفهمه پدرمو در میاره.

جکسون دستش را از دست ژان بیرون کشید و روی سینه­ اش در هم گره زد: خودتو واسه بردگیم آماده کن. زی یی و یانلی جیه رو راضی کردم چیزی نگن.

ژان نیشگونی از بازوی جکسون گرفت: شرط میبندم اونا تو رو راضی کردن دهنتو ببندی!

جکسون آخی گفت و کمی از ژان فاصله گرفت: وحشی. حقته بگم بهشون.

ژان دوباره در خودش فرو رفت: الان بقیه کجان؟

_رفتن خونه تا بهونه جور کنن واسه جنابعالی.

WANGXIAOWhere stories live. Discover now