سلاملیکم من برگشتم✌😎
میدونم دلتنگم بودید😏🥺😛
خب بچهها خبرای خوب. فیک از امشب داخل کانال آپ میشه و میتونید فایل پی دی افشو دانلود کنید و داشته باشید.
مرسی برای کامنتای قسمت قبل. جا داره از دوستانی که به سوالاتم جواب دادن و کمکم کردن تشکر کنم به ویژه مهشیدجان که همیشه منو راهنمایی میکنه در همه زمینه ها💕💕
یه عده از دوستان تقاضای ازاد کردن فحشو داشتن که استثنائا این قسمت آزاد میذارم.😎😎
یه نکته مهم هست که اخر داستان متوجه میشید و منم پایین بهش اشاره میکنم ولی نپرید پایین که اول نکته رو بخونید. لطفاااا با داستان برید جلو خواهشا.
زیاد حرف نمیزنم.. اب قندا حاضر، دستمالا دم دست.. شمارو با خماری اخر این قسمت تنها میذارم😎😎
..........................................................
با باز کردن در چوبی خیاط خانه، صدای آویز زنگوله دار بالای آن در گوشش پیچید. عطر عود دست ساز جنگل بارانی مخصوص آقای فانگ، کل خیاط خانه را برداشته بود و در آن میان عطر چای سبز تازه دم هم خیلی ملایم به مشام میرسید.
_من اومدم اقای فانگ!
ییبو روی صندلی چوبی کنار بامبوهای داخل گلدان کنار میز مهمان نشست و منتظر ماند. از اتاق کناری صدای بهم خوردن وسایل میآمد و چند لحظه بعد، پیرمردی با کمر خمیده در حالی که مانکنی سفید پوش در دست داشت، بیرون امد: خوش اومدی ارباب لان!
از دیدن چهره بی نقص وانگجی لبخندی زد که دندانهای مصنوعیش را به نمایش گذاشت و چین و چروک گوشه چشمان و گونههایش را عمق بخشید. وانگجی مانکن را از دست پیرمرد خیاط گرفت و کنار ویترین گذاشت. پیرمرد پیراهن و شلوار قهوهای رنگ سادهای به تن داشت که با دکوراسیون به رنگ چوب داخل خیاط خانه هماهنگ بود و روی استین و شلوارش از تکه نخهای کوتاه و بلندی که به دمپاییهای راحتیش هم چسبیده بودند پر بود. وانگجی نخ کوتاه مشکی روی موهای جوگندمیش را برداشت و داخل سطل انداخت: کمرت بهتر شده؟
اقای فانگ متری که دور گردنش آویزان بود را برداشت و دور کمر وانگجی گرفت: به لطف ارباب لان بهترم.
_اوضاع کار چطوره؟
_مردم دیگه مثل قبل به خیاط احتیاجی ندارن. همه چیزو آماده میخرن و به جز چند تا کار تعمیری، کار زیادی ندارم.
از پشت عینک نزدیک بینش به شمارهای که روی متر اندازه گرفته بود نگاه کرد: خوبه.
وانگجی با کنجکاوی گفت چی خوبه؟
_نگران بودم سایزت عوض شده باشه.
بعد چشمان ریزش را به چشمان وانگجی داد: اخه صدا و نگاهت فرق کرده.
YOU ARE READING
WANGXIAO
Fanfictionشیائوژان دانشجوی سال آخر رشته تاریخ شناسی چین و وانگ ییبو، صاحب موزه پنج قبیله مشهور است. شیائو ژان با پیشنهاد استادش، پروفسور وانگ هایکوان، بررسی موسیقی قبیله گوسولان را به عنوان موضوع پایان نامه اش انتخاب میکند که برای انجام آن به کمک وانگ ییبو، ص...