Part 48: ژان

291 63 197
                                    

هااااااااااییییی خوشگلای من 🥰🥰🥰

خیلییییی دلم تنگ شده بود براتووووون گفتم زود بیااام🎀😍

کی دلش تنگ شده بود برای یه جمعه سرد با وانگشیائو؟؟؟؟؟؟؟🫠🌠💜🎀

این پارت خیلیییییییی مهمه جواب خیلیییی از سوالاتونو میده پس حتمااااا نظرتونو اخر پارت برام بنویسید البته مایا رو که میشناسید اگر راضی نباشم چیکار میکنم؟؟؟؟؟💣😎💣

خوبه خوشحالم اگاهید. 😁پس بیاید با زبون خوش هم ووت بدید هم کامنت تا دوستای خوب هم بمونیم.🥰🎀

فردا میام کامنتای پارت قبلم جواب میدم مرسی که انقدر همتون خوبید🥰

بریم سراغ پاااارت.... اب قندا امادهههه🍯 (ایموجی قند نداره😒🤣)
دستمالا امادههههه🤧
لتس گوووووووو🌠🌠🌠

🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀🎀

با ورود به محله ژان شیشه را پایین کشید و برای عمو ییچن که روی همان صندلی مقابل مغازه‌اش نشسته بود دست تکان داده و سلام کرد و پیرمرد در جواب بادبزنش را که در سرد‌ترین روز‌های سال هم کنارش نگه می‌داشت بالا برد. ییبو سرعت ماشین را به درخواست ژان پایین اورده بود چون در ان محله ادم‌های پیری زندگی و رفت و امد می‌کردند که ممکن بود سرعت بالای ماشین ان‌ها را بترساند.ماشین روی اسفالت‌های جدید و قدیمی که کوچه را مثل یک پارچه چهل تکه کرده بود بالا و پایین می‌شد تا اینکه مقابل خانه شیائو‌ها ایستاد.

در خانه باز بود و از داخل خانه صدای بلند خنده‌‌های اسبی خاله میچا شنیده می‌شد و وقتی بهتر گوش دادند خانم شیائو داشت خاطره‌ای از همسرش تعریف می‌کرد. ژان بار‌ها ان را شنیده بود. وقتی اقای شیائو برای اولین بار به خانه همسرش دعوت شد تا خود را به خانواده‌اش معرفی کند پدرش از او می‌خواهد یک کوزه بزرگ ترشی هم‌وزن همسرش را از نیمه شب تا سپیده دم نگه دارد. این رسمی بود که در خانواده مادرش باید اجرا می‌شد تا پدر اجازه ازدواجشان را بدهد.

ژان به خاطره مادرش نیشخند زد و ییبو با تعجب گفت: واقعا اینکارو کرد؟

صدای خانم شیائو که داشت باقی ان را تعریف می‌کرد پاسخش را داد: شانس اورد من اونموقع خیلی سبک و لاغر بودم. ولی با این وجود اون نتونست ۱۳ دقیقه بیشتر دووم بیاره. داد می‌زد و کمک می‌خواست. وقتی دوییدیم توی حیاط دیدم که کوزه افتاده و خودش تو ترشیا غرق شده. تا یکسال بوی سیر و تربچه از حیاط نرفت.

ژان گفت: پدر بزرگم انقدر می‌خنده که وقتی بهش گفتن وسط خنده اجازه ازدواجو داده میگه یادش نمیاد ولی مخالفتی هم نمیکنه.

WANGXIAOWhere stories live. Discover now