💕💕.....هاااااااای
✌✌✌فاینالی کامبک دادممممم هورااااا
به خاطر تاخیرم ببخشید واقعا شرایطو نداشتم و این پارتم تازه الان نوشتنشو تموم کردم از دیشب ساعت 3 پاش بودم (خدایی خیلی بهتون اهمیت دادم که نخوابیدم و الانم باید مستقیم برم سر کار)
به همین خاطر توقعم واسه این پارت خیلی بالاااس و اگر راضی نباشم از ووت و نظرات، به جون همین وانگشیائو میذارمتون تو خماری و میرم پیدامم نمیشه
دلیلشم واضحه.. چون قدرتشو دارم
😎😎😎😎😎😎
خب حالا که از همین اول سنگامونو وا کندیم، اینم اضافه کنم که اگر داستانو دنبال میکنید لطفا فالو کنید واقعا درک نمیکنم که اگر میخونید چرا فالو نکردید
🥺🥺
من برم سر کارم شما هم برید بخونید ایندفه زیاده به جبران هفته پیش
...................................................................
4 ساعت قبل
با پیاده شدن از ماشین، جریان بادی که از سمت رودخانه میوزید، دسته موهای نامرتبش را روی صورتش نشاند و بدنش را که از شدت استرس پیش از این یخ کرده بود به لرزش انداخت. با نزدیک شدن قدمهایش به رودخانه سوزشی روی پوستش حس کرد و موهای تنش سیخ ایستادند.
مردی که روی نیمکت انتظارش را میکشید با شنیدن صدای قدمهایش لبخند زد: اومدی؟
آیوان مقابل جین تانگ ایستاد و در حالی که سعی میکرد با خونسردی لبخند بزند، به او تعظیم کرد و کنارش نشست.
جین تانگ نگاهش را از حرکات موزون و ناپایدار آب که بی قراری میکردند گرفت و به آیوان داد: لاغرتر به نظر میرسی.
آیوان لبخندی را که تا ان لحظه به زور حفظ کرده بود پر رنگ کرد: چیزای زیادی هست که باید نگرانشون باشم.
_درسته. امروز روز مهمیه. ولی میدونی که حضورت ضروریه درسته؟
آیوان سرش را تکان داد: اگر همه چیز مثل قبل بود، ترجیح میدادم به زندگی آرومم ادامه بدم.
_متاسفانه گروهی که خودشو خورشید سرخ معرفی کرده، حملات زیادی داشته. این مسئله در مهمانی امروز مطرح میشه و اگر تو اونجا نباشی که از خودت و مردمت دفاع کنی، دوباره به خطر میفتین. همین الانم دارن دنبالتون میگردن و به زودی پیدات میکردن.
آیوان انگشتانی را که از سرما سِر شده بود در هم قفل کرد و مشغول گرم کردنشان شد: فکر میکنین کار کی باشه؟
YOU ARE READING
WANGXIAO
Fanfictionشیائوژان دانشجوی سال آخر رشته تاریخ شناسی چین و وانگ ییبو، صاحب موزه پنج قبیله مشهور است. شیائو ژان با پیشنهاد استادش، پروفسور وانگ هایکوان، بررسی موسیقی قبیله گوسولان را به عنوان موضوع پایان نامه اش انتخاب میکند که برای انجام آن به کمک وانگ ییبو، ص...