Part 46: آدم‌های خوب(۲)

349 73 66
                                    

👀👀👀
سلاااام؟؟؟؟؟
انتظار نداشتین منو الان اینجا ببینید نه؟؟؟🤣🤣🤣
میدونم میدونم ولی اومدم دم صبحی یه حالی بهتون بدم🥰🤭
البته وااااای به حااااالتون اگر ناراضی باشم از ووت و کامنتا😁😁😁😁
بچه‌ها اینجارو خیلی شلوغ نمیکنم ولی توضیحات مهم آخر پارت. لطفاااا حتما بخونید💜🩷

💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀💀

ـنگرانی؟

هایکوان پرسید و به هوان زمان کافی داد تا به پاسخش فکر کند: جین تانگ ادم ترسناکیه. بهش اعتماد ندارم.

ــ به ایوان خبر دادی؟

ــ هنوز نه.

ـ چرا؟

ـ اون با کاری که من میکنم مخالف بود. از اول سعی می‌کرد منصرفم کنه. 

ـ حتما چاره‌ای جز قبول حمایت جین تانگ نداشته..

ـدرسته. اون شرایط خیلی سختی رو پشت سر می‌ذاشت و خودشو مسئول تمام ادمیایی که موفق شده بود نجات بده می‌دونست. ولی سرمایه کافی برای حمایت از اونارو نداشت. در نتیجه کمک جین تانگو قبول کرد. فکر می‌کنم اگر همه چیز اونطوری که می‌خوایم پیش نره، ایوان هم نمیتونه ازش قسر در بره. 

ـما درستش میکنیم.. باشه؟

لبخندی اطمینان بخش به هوان زد و بعد از چند دقیقه سکوت دوباره پرسید: دلیل اصرارت برای رفتن یوبین برای نجات جونهی و زویی چی بود؟

هوان بعد از لحظه‌ای تامل گفت: فکر نمی‌کنم از هویت زویی بی‌خبر باشید.

هایکوان هوان را دست کم گرفته بود: درسته.. البته که حواسم به اطرافیان ژان بوده. متوجه شباهت زویی به بانو ون چینگ هم شده بودم.

ـ اون هنوزم ون چینگه. 

ـمنظورت اینه که خاطرات گذشته‌اشو به یاد داره؟

هوان سر تکان داد: بله.

ـاز کی؟

ـ اون همیشه ون چینگ بوده. اینطوری به دنیا اومده. 

ـ دلیلی که من راجب اون به ون‌نینگ چیزی نگفتم این بود که از هویتش مطمئن نبودم. 

ـ زویی به خاطر امنیت ژان سراغ برادرش نیومد.

ـ چطور؟

ـ وقتی خانواده ژان به محله فعلیشون رفتن خانواده زویی فقط کمی قبل از اونا نقل مکان کرده بودن. زویی معتقده این‌ها نمی‌تونه تصادفی بوده باشه.

ـ پس فکر می‌کنه ارتباطی بین همه اینا وجود داره.

ـ درسته.

با لرزش موبایلش پیام چنگ را چک کرد « ما تو محل مستقر شدیم‌ »

ـ اونا رسیدن و محلو زیر نظر دارن..

هوان نفس عمیقی کشید: یه کپی از مدارکی که از جین تانگ طی این مدت جمع کردم پیش زوییه. 

WANGXIAOWhere stories live. Discover now