Part 7: او هیچوقت نفهمید

1K 219 551
                                    

😘هااااااااااااای گااااایز

😘چطور مطورین؟؟؟

😖خب من از دیشب نخوابیدمو چشمام داره در میاد پس سخن کوتاه میکنم

اول از همه مرسی از بچه‌هایی که جواب سوال پارت قبلو دادن. حقیقتش اینه که من خودم یادم نمیومد داستان چی بوده و فقط یادم 

😂😁بود یه کیسه‌ای بوده و این شد که ازتون پرسیدم

جوابم که دیگه میدونید کیسه میان میان بوده که توی غار میده به ووشیانو و بعدم وانگجی خیلی سوسکی کش میره ازش و بعدم 

😎میشه کیسه پولش 

بعدی موارد امنیتیه که باید رعایت کنید. اول اینکه لطفا همگی وسایل خطرناکو از جلوی دستتون بردارید که سمت گوشی یا کسی 😏😎پرت نکنید. فحش دادن اکیدا در قلمرو من ممنوعه و فقط من حق فحش دارم

😁😏💕یه چیز نرم بذارید کنار دستتون اگر خواستین گاز بزنید و در نهایت آب قندم فراموش نشه 

خدایی از لایکا راضیم دمتون گرم 💕💕💕 ولی اگر دوستان ییجانی دارید پیجمو بهشون معرفی کنید. اگر فالوورا به صد برسه روزای آپو دو روز در هفته میکنم ✌😎

😂  خب بریم سر فیک که همینجوریشم یه هفته منتظر بودین

بازم مرسی از پیج خیلی خفن

💕💕💕💕💕yiling_valley💕💕💕💕💕 

اهاااان اهاااان یادم رفت.... اونجایی که خودم بهتون میگم حتمااااااا لینکی که گذاشتم پلی کنید کلا واتپد با وی پی انه پس سخت نیستو فقط لذت داستانو براتون بالا میبره. 

◀خب دیگه بریم

...........................................................................................

وقتی جکسون از حمام خارج شد، ژان که با یک پتو بیرون در منتظرش بود، سریع پتو را دورش انداخت و در حالی که شانه‌هایش را مالش میداد او را روی کاناپه نشاند و خودش هم کنارش چهارزانو نشست. یوبین با یک لیوان بزرگ چای گرم به آن‌ها ملحق شد و چای را دست جکسون داد: این حالتونو بهتر میکنه.

جکسون لیوان گرم را میان دستانش گرفت و کمی نوشید. عطر خوبی داشت اما تلخ بود و جکسون ترجیح داد فقط از عطر و گرمایش استفاده کند.

ژان هنوز مشغول مالش بازوهای جکسون از روی پتو بود: حالا تعریف کن چرا با این سر و وضع اومدی؟

ییبو کنترل اسپیلنت را برداشت و روی حالت بخاری روشنش کرد.

جکسون نگاه غضبناکی به ژان انداخت که ژان خودش را عقب کشید: منو اینجوری نگاه نکنا... منکه مجبورت نکرده بودم بیای.

WANGXIAOWhere stories live. Discover now