Part 33: خانواده (1)

411 120 233
                                    

سلاااااااااااااااااام علیکمممممم

ببینید کی اومدههههههههه... مایاااا اومدهههه وانگشیائو اوردههههههه🤗🤗

کی دلش تنگ شده بووووووود؟؟؟؟؟؟

من حقیقتا خیلی دلم واسه اینجا و شما تنگ شده بود ولی نمیتونستم بیام...🤧🤧

سعی نمیکنم تعریف کنم که چقدر زمان سختی رو سپری کردم فقط بدونید که واقعا توی شرایط نبودم که بخوام چیزی بنویسم وگرنه  نمیتونستم جون هیچکدوم از کاراکترارو تضمین کنم😂😂

... حتی الانم نیستم ولی دیگه برای پرت کردن حواس خودم نشستم پاش.🤧🤧

 ساعت چهار و نیم صبحه و من فردا یعنی در واقع امروز امتحان زبانم دارم ولی نشستم داستان نوشتم و یه کلمه هم نخوندم پس دیگه بدونید که دیگه قراره چقدر تهدید کنم😎😎

لایک و کامنتا راضیم نکنه میرم دوباره تو غیبت کبریییییییییی... دیدید که میتونم و میرم پس دیگه خودتون میدونیدددددد....... یو هاهاهاها....😎😏

بچه‌ها اگر خیلی وقت گذشته و بعضی چیزارو یادتون نمیاد، یه مروری روی پارتای قبل بکنید اگر حالشو نداشتید بپرسید تا یا من یا دوستای دیگه جواب بدن ولی اگر حداقل دو سه پارت قبلی رو فقط یه نگاه کنید بهتره.

من یه گروه زدم که اگر دوست داشتید بیاید حرف بزنیم راجب داستان و اگر نمیتونید اینجا کامنت بذارید اونجا نظرتونو بگید بنابراین هیچ عذر و بهانه‌ای پذیرفته نیست.✌✌

فقط کافیه کلمه 

"wangxiao"

رو توی قسمت سرچ تلگرام وارد کنید. با یه پروف خوشگل براتون بالا میارتش.

شما رو با این پارت تنها میذارم. امیدوارم اکلیل پاشی شین و فحش محشم در کار نباشههههههه🙄😎🐱‍🏍 ولی صبح که پاشدم اینجا خلوت نباشه‌هااااااا........😒😒

خب دیگه بوس بوس🥰💕❤💖

راستی محض رضای خدا اگر وی پی ان خوب میشناسید برای اندروید معرفی کنید چه پولی چه غیرپولی.😭 گند زدن تو زندگیمون ب خدااااا.....

برید بخونید دیگه خیلی فک زدم🙄✌

.......................................................................

_صبح بخیر.

ژان در حالی گفت که با حوله موهای خیسش را خشک می‌کرد و در جواب صداهای حاضر به او پاسخ دادند.

یانلی که با دیدن چهره ژان یک صبح دلپذیر را شروع کرده بود، برایش چای ریخت: خوب خوابیدی؟

WANGXIAOWhere stories live. Discover now