Part 23: (3) رویاها

696 193 314
                                    


هااااااای گااااایز

احوال محوالاتتون؟؟؟؟😁

ببینم هنوز به این که وقتی میگم فردا یعنی دو روز دیگه عادت نکردین؟؟؟😂

حقیقتا قرار بود همون دو روز پیش تموم شه ولی سد ذهنیم دیشب شکست😶🙄

دلم تنگ شده بود براتون...بچه ها قراره یه چند روز خیلی سرم شلوغ شه ولی سعی میکنم برای پنجشنبه یا نهایتا جمعه پارت جدیدو اماده کنم ولی اگر نتونستم دوباره مثل اینبار بین هفته اپ میشه...

ولی شما پررو نشید هنوز میخوام تهدیدتون کنم. نخوابیدم نشستم تا همین الان تایپ میکردم... اگر ووتا تا جمعه به حد دلخواهم نرسه باید فاتحه پارت جدیدو تا پنجشنبه هفته دیگه بخونید.😎😎😎

قدرتشم دارم فکر کنم تا الانم بهتون ثابت شده باشه😎😎

دوستانی که میخونید ووت نمیدید و کامنت نمیذارید خیلی بدجور دلم میخواد دستم بهتون برسه.🤨😒

اگر نمیتونید ووت و کامنت بدید به خاطر اینه که باید اکانتتونو تایید کنید. اول  وارد همون ایمیلی که باهاش داخل واتپد شدید بشین و ایمیلی که واتپد براتو فرستاده تایید کنید بعد میتونید هر کاری دیگه‌ای رو داخل اپ انجام بدید. اون بی صاحابو بزنید فالو هم بکنید محض رضااااای مسیح....😒😒

خب بریم پارت جدید.. حقایق جدید اوردم براتون.😎😎

اون عکس اون بالا رو هم گذاشتم صرفا جهت اینکه جیگرتون خون شه مثل من😭

برم بکپم یه دوساعت تا قبل از اینکه چوکو بیاد بپره رو کلم😴🥱

مشخصه اعصاب ندارم نه؟؟😁😁

بلند شدم اینجارو خلوت نبینم😏😏😎😚

........................................................................................

پوسته گوشه ناخن وسطی دست راستش خیلی وقت بود که مثل یک زائده اضافی هنگام برخورد انگشتانش با یکدیگر انگشت حلقه‌اش را عذاب میداد و حالا که صحبت‌های سه ادم بالغ به ظاهر سالمی که اعتقاد داشت از درون مغزهایشان تمام ابش را از دست داده و مثل یک تکه اسفنج فقط ظاهر سرهایشان را حفظ کرده، تمام شده بود، فرصت را برای کندنش مناسب دید و ان را با انگشتان کشیده‌اش گرفت و کشید و پوست اضافه مثل یک نخ مخفی شده زیر لایه‌ای رنگ تازه زده شده به دیوار برآمد. سوزشش برای یک لحظه به اندازه یک برش کاملا عمیق توسط لبه تیز یک کاغذ خیانتکار که تازه از جعبه درامده و بوی خمیر نان میدهد بود اما ان را با یک نفس عمیق نادیده گرفت: تموم شد؟

WANGXIAOWhere stories live. Discover now