Part 47: اسفنج خیس

269 63 75
                                    

👀🙈👀🙈👀🙈👀🙈👀🙈👀🙈👀
کسی هست؟؟؟؟👣👣
اگر نیستید زود اپ کنم برم قبل از اینکه دمپاییاتون بهم برخورد کنههههه🥲🥲🥲
ولی قبل از اینکه بزنید یه لحظه گوش بدید🥲🥲
به خداااا سرم شلوغ بود اونم به دلیلی که الان بهتون میگم🥲
من یه کار جدید راه انداختم بچه‌ها یه انلاین شاپ کوچولو و این مدت درگیر خرید و عکاسی و این چیزا بودم تا بالاخره پیجو زدم.
ایدیشو میذارم لطفا فالو کنید حالا خرید نکردید هم طوری نیست😆😆 ولی فالو کنید حتمااااااا تا منم از خجالتتون دربیام🥰

@zubiii_shop

این پیج اینستاس و کانال تلگرامم هم به همین ایدیه. ممنون میشم حمایت کنید با فالو کردن🥰🥰 چیزای گوگولی زیاد اوردم واسه عید😍

خب بریم سر وانگشیائو که ازش خیلی گذشته🙈🙈
کجا بودیم؟ اهان... زویی کرونا گرفته هوان داره میمیره ژانم گذشته‌اش داره پاره‌اش میکنه🥲😆😏

بریم ادامه بدیییییییم🥰🥰🥰

👀👀👀👀👀👀👀👀👀👀👀👀

گریه دختر بچه ۵ ساله ته اتوبوس تمام مسافران را کلافه کرده و صدای اعتراضشان را بالا برده بود. مادرش در تلاش برای ساکت کردنش وعده انواع و اقسام شکلات‌ها و بستنی‌های مورد علاقه‌اش را می‌داد اما زویی کوچک ارام نمی‌گرفت: نمی‌خوااام... آنینگ... آنینگ کجاست....

خانم لویانگ با کلافگی دست زویی را کشید: انینگ دیگه چه خریه دیوونم کردی.. بیا پیاده شیم تا ننداختنمون بیرون.

او را در حالی به دنبال خودش از اتوبوس بیرون می‌کشید که به پهنای صورتش اشک می‌ریخت و در نهایت زمانی که پیاده شدند، دخترک دستش را از دست مادرش بیرون کشید و در جهت مخالف شروع به دویدن کرد. با پاهای کوچکش جوری می دوید انگار می‌داند باید برای یافتن ارامش به کجا برود اما خانم لویانگ سریع‌تر از او بود و پیش از انکه وسط خیابان بدود او را در اغوش گرفت. دخترک سرش را در سینه مادرش پنهان کرد و دوباره همان نام عجیب را صدا زد.

.......

ـ خب خانوم کوچولو.. میتونی بهم بگی ‌آنینگ کیه؟

زویی کوچک از وقتی وارد ساختمان سفید رنگی که تمام ادم‌هایش از جمله این زن میانسال مقابلش عجیب به نظر می‌رسیدند شده بود، دامن مادرش را در مشتش گرفت و حتی وقتی زنی که دکتر چانگ صدایش می‌زدند به او شکلات میداد هم رهایش نکرد.

با شنیدن نام انینگ، دوباره چانه‌اش به لرزه افتاد: اون... داداس گوچیگمه..

دکتر چانگ به خانم لویانگ نگاه کرد و خانم لویانگ در سکوت سرش را به طرفین تکان داد و لب زد: برادر نداره.

دکتر چانگ دوباره پرسید: انینگو کجا دیدی؟ میتونی بهم بگی چه شکلیه؟

زویی با دست ازادش گوشه پیراهن گل گلی قرمزش را گرفته و سعی در کندن دکمه‌اش داشت: تو سهر بدون سب...انینگ... لباس گِمِج (قرمز) میپوسه..

WANGXIAOWhere stories live. Discover now