اقااااا به خدااااا من اولش کلی سلام و احوالپرسی کرده بودم حذف شدهههههههههه
هاااااای گااااایز شبتون بخیر
بچه ها پدرم سر این پارت دراومد چون بیست و چهار ساعته نخوابیدم و این پارت اونی که میخواستم نشد حقیقتا... و پر از غلوط املاییه مطمئناااااا
اماااااااا اینا دلیل نشد افت ووت و کامنت داشته باشم
😏😏😏😏
بدانید و اگاه باشید که اگر افت ووت و کامنت داشته باشم تلافیشو سرتون در میارم و تر و خشکو با هم میسوزونم...
همون جمله معروفم کههههه چون قدرتشو دارم😎✌❤
اب قندارو واسه اخر پارت اماده کنید😏😏
خب بریم تو کارش
...................................................
7 روز قبل
وقتی ماشین از حرکت ایستاد، ساعت از 11 گذشته بود. پیاده شد و به بدنش که به خاطر ساعتها رانندگی کوفته شده بود کش و قوس داد. پاییز رسیده بود و هوا کم کم رو به خنکی میرفت اما هوان در تمام مدت به آسمان صاف نگاه و از اینکه قرار نبود بارانی ببارد احساس رضایت میکرد.
داخل ماشین آیوان هنوز در حالی که سرش را به شیشه تکیه داده بود، به خواب رفته و او را در تمام مدت رها کرده بود تا به تنهایی جادههای کسل کننده را پشت سر بگذارد. دوباره داخل ماشین نشست. صورت آیوان مدام در هم جمع میشد و لبهایش تکان میخورد اما هوان نمیتوانست چیزی بشنود.
کمربندش را که راز کرد، از جا پرید و با چشمانی نیمه باز اطرافش را جست و جو کرد: رسیدیم؟
هوان نیشخندی تحویلش داد: نمیتونستم تا رخ خوابت با ماشین ببرمت!
پیاده شد و آیوان هم پشت سرش از ماشین خارج شد و خودش را به او رساند: ببخشید بازم خوابم برد.
هوان مقابل در فلزی سبز رنگی که گذر زمان رنگ بعضی قسمتها را از بین برده بود ایستاد و کلیدش را دراورد و به صورت خسته پف کرده آیوان که کمی از خودش کوتاهتر بود خیره شد. آیوان نگاهش را به هوان داد و هوان با دیدن چشمان مشکی و درشت آیوان که مثل یک بچه گربه نگاهش میکرد، لبخند زد: فقط ایندفه میبخشمت.
هوان در را باز کرد و داخل رفت و آیوان که هر بار با به همین راحتی بخشیده میشد، با لبخند او را دنبال کرد: عوضش شام با من.
در حیاط کوچک را بست و هوان در ساختمان نقلیشان را باز کرد. کفشهایش را کنار در رها کرد: لازم نکرده.. غذای دیشب مونده.
YOU ARE READING
WANGXIAO
Fanfictionشیائوژان دانشجوی سال آخر رشته تاریخ شناسی چین و وانگ ییبو، صاحب موزه پنج قبیله مشهور است. شیائو ژان با پیشنهاد استادش، پروفسور وانگ هایکوان، بررسی موسیقی قبیله گوسولان را به عنوان موضوع پایان نامه اش انتخاب میکند که برای انجام آن به کمک وانگ ییبو، ص...