D-27

359 97 18
                                    

دیروز تو سلف یه دراما اتفاق افتاد.

بهت گفته بودم اون بچه غول تنش میخاره.

متاسفانه تو سلف ندیدمت، فکر کنم از دستش دادی.

بهرحال، اون بسکتبالیست بدجور با دوستت شکرآبه.

از من میشنوی امروز برای ناهار پشت کیم سوکجین‌ نشین

ممکنه بخواد انتقامش رو از تو بگیره.

بیست و هفتمین چیزی که دربارت ازش متنفرم،

یهویی ناپدید شدنات. یهو کجا غیبت میزنه؟

همیشه اتفاقات خوب رو از دست میدی.

اشکالی نداره، چون درد تو مایه سرخوشی منه.

~~~~~~~~•~~~~~~~~

روز سردی بود و خوشبختانه جونگکوک هنوز با عواقب کارش مواجه نشده بود. هنوز هیچکدوم از دوست‌های اون پیراشکی گوشت به سراغش نیومده بودن و فقط هر‌ازگاهی چندین نفر بهش خیره میشدن.

این خوب بود، چون جونگکوک‌ واقعا نمیخواست که با یه کبودی روی‌ صورتش به خونه بره.

این باعث میشد پدرش بخواد به مدرسه بیاد و جونگکوک اصلا میلی به بچه ننه شناخته شدن نداشت. اون یه پخمه نبود و نمیخواست بقیه اینطور فکر کنن. در اون صورت کل دبیرستان قرار بود اون رو سوژه‌ی اذیت کردن جدیدشون قرار بدن.

هرچند، همه چیز خوب پیش نرفت. آخر زنگ وقتی تهیونگ بعد یک روز نادیده گرفتن سوکجین هیونگش تصمیم گرفت با اون به خونه برگرده، میدونست که قراره سرزنش بشه و جونگکوک هم با هزاران خواهش با خودش همراه کرد.
هرچند که جونگکوک آرزو میکرد کاش هیچوقت سوار اون ماشین نمیشد.

تهیونگ و سوکجین تمام مسیر رو بحث کردن و اون حتی نمیدونست چطور اونها از بحث خسته نمیشن. جونگکوک علت بحث رو نمیفهمید و ترجیح میداد که دقت هم نکنه.
چیزهایی مثل اینکه چرا سوکجین برای دفاع از اون نیومده بود و چرا تهیونگ انقدر بچگانه رفتار می‌کرد تنها چیزهایی بود که جونگکوک بین اون فریادها متوجه میشد.

-تو دیروز مثل یه بچه‌ی احمق جونگکوک‌ رو انداختی جلو درحالی که میدونستی اون همیشه زود جوش میاره! الان احساس خوشحالی میکنی؟! خوشحالی که به خاطر یه پیراشکی به کسی که کل دبیرستان میدونن با خانوادش مشکل داره گفتید خانوادش روش وقت نزاشتن؟! فکر میکنید خودش نمیدونه؟! نمیفهمم کی قراره بزرگ شی ته، گاهی اوقات اصلا نمیتونم تحملت کنم!

سوکجین با تن صدای بلندی تهیونگ رو سرزنش کرد و جونگکوک ناخواسته گوش‌هاش تیز شد. اون پسر قدبلند و عجیب‌غریب با خانوادش مشکل داشت؟ این اصلا خوب نبود.

Your Pain Is My Joy Where stories live. Discover now