D-44

311 91 33
                                    

شنیدم دیروز موقع ناهار پیش اون کتابدار نشستی.

نکته‌ی جالب‌تر؟ دوستات هم باهات اومدن.

پس اون پیرمرد بالاخره دست از انکار ارتباطش برداشت؟

یه نصف روز نبودم و همچین اتفاق جالبی افتاده.

میترسم یک روز دیگه نیام و یه خواستگاری اتفاق بیفته.

کارهات رو طوری برنامه‌ریزی میکنی که من اونروز نباشم؟

این تصادفی به نظر نمیاد. بهرحال، تبریک میگم.

چهل و چهارمین چیزی که دربارت ازش متنفرم،

دیگه نیازی به قهرمان احمق و خوش‌قیافه‌ات نداری.

چه شرم بزرگی، چون درد تو مایه سرخوشی منه.

~~~~~~~~•~~~~~~~~

تنها دلیلی که میتونست یونگی‌ رو اونجا نگه داره، سوکجینی بود که داشت فایل‌های دوتا پروژه‌اش رو با دقت برای بار اخر چک میکرد تا بعد روی فلش بریزه و به دستش بده.

اونجا، آخرین راهروی کتابخونه‌ی هنرستان هانیول، کنار کیم سوکجین، جایی که پارک جیمین و معشوق اون کتابدار با فاصله‌ی دو متر از اون دو پشت میز دیگه‌ای نشسته بودن و بدون کوچکترین پلک زدنی به اونها خیره شده بودن.

تهیونگ طوری به اون سمت راهرو نگاه میکرد که انگار درحال تماشای زیباترین اثر هنری جهانه، هرچند که نگاه جیمین فرق داشت. اون طوری به اون بسکتبالیست خیره شده بود که انگار درحال تماشای یک معجزه‌ی ناشناخته بود و میخواد سر از کارش دربیاره.

این یونگی‌ رو معذب میکرد. اگه دست سوکجین توی تحویل پروژه‌ای که اون دو ماه کامل یونگی بخاطرش در حال گسسته شدن بود اونقدر تند نبود و دوتای اونها رو توی کمتر از چند روز بهش تحویل نمیداد، قطعا باهاش به مشکل میخورد.

چون محض رضای فاک، اون کتابدار طوری با تمرکز به لبتابش خیره شده بود که انگار به نگاه‌های خیره‌ی اون پسر کاملا عادت داشت. یونگی عادت نداشت.

امیدوار بود سوکجین بالاخره کلافه شه و از اون دو پسر بخواد بیرون اتاق منتظرش باشن، اما برای اون کتابدار انگار اصلا اون دو پسر اصلا وجود نداشتن. شاید بخاطر همین وقتی سر میزش نشسته بودن چیزی نگفته بود؟
این عجیب بود.

-اسم استادت؟
+هان مین هو.
سوکجین پرسید و قبل از اینکه یونگی فرصت جواب دادن پیدا کنه جیمین جوابش رو داد.

کتابدار با ابروهای بالا رفته و نیشخند کمرنگی شروع به تایپ کرد و بسکتبالیست با چشم‌های گشاد به اون دنسر خیره شد. اون دنسر دیوانه واقعا یونگی رو استاک میکرد؟

Your Pain Is My Joy Where stories live. Discover now