D-48

298 84 44
                                    

چهل و هشتمین چیزی که دربارت ازش متنفرم، قدم‌هات.

چرا طوری قدم برمیداری که انگار قراره زلزله بیاد؟

اونقدر محکم پاهاتو به زمین نکوب، صداش آزار دهندس!

حتی دیروز من با صدای کفش‌های تو از خواب پریدم.

دنسر‌ها نباید مواظب بدنشون باشن؟

پس چطور دنسری مثل تو میتونه انقدر بی‌حواس باشه؟

اگه همیشه اینطور قدم برداری خیلی زود آرتروز میگیری.

که البته خیلیم بد نیست. یه شاخه کرفس مبتلا به آرتروز.

تماشا کردنش باید جالب باشه،

چون بهرحال درد تو مایه سرخوشی منه.

~~~~~~~~•~~~~~~~~


اون روز، نه تنها سوکجین، بلکه یونگی هم ناهار رو رد کرد. این باعث شد تهیونگ و جیمین هردو نگران حال اونها بشن و بی سروصدا برای رفتن و چک کردن حالشون اقدام کنن.

وقتی جیمین به در کلاس سال‌بالایی‌ها رسید، اون بسکتبالیست رو خوابیده روی میزش پیدا کرد‌. با خودش فکر کرد که کاپتانش اخیرا زیاد میخوابه و با یاداوری نامه‌ای که صبح گرفته بود بار دیگه سرخ شد. کاپتانش نگرانش بود و هربار یادآوری این جیمین رو سرخ میکرد.

برعکس، وقتی تهیونگ به کتابخونه رسید، سوکجین بیدار بود. با اخم کمرنگی مشغول تایپ کردن بود و بدون اینکه حتی تهیونگ کلمه‌ای حرف بزنه متوجه حضورش شده بود. اگرچه که اون رو نادیده گرفت.

پسر کوچکتر از این نادیده گرفتن کتابدار دلسرد شد. با خودش فکر کرد که شاید باید بیخیال مزاحم دوست پسرش شدن بشه، اما مثل همیشه اون افکار رو دور انداخت و جلو رفت تا کیسه‌ی غذایی که برای هیونگش گرفته بود رو روی میزش بزاره.

+اینو آشپز یانگ توی کافه تریا بهم داد و گفت برات بیارم.
-بذارش و برو.

کتابدار به سردی جواب داد و پسر کوچکتر لب‌هاش رو روی هم فشرد.

+پولش چی؟
پسر کوچکتر با پرویی گفت و لب‌هاش رو روی هم فشرد. سوکجین به راحتی میتونست تشخیص بده که اون رو عصبی کرده و همین هم کمی از حرصش نسبت به اون پسر کمتر می‌کرد.

-خودم بعدا با آقای یانگ حساب میکنم.
+پول پیک رو گفتم. من کلاس‌هام تموم شده اما به جای خونه رفتن اینهمه راهو اومدم تا اینو بهت بدم.

کتابدار لحظه‌ای توی سکوت تایپ کرد و وقتی که پسر کوچکتر تصور کرد که نادیده گرفته شده، قبل از اینکه تهیونگ بازهم دهانش رو باز کنه کشوی میز رو باز کرد و فلشی رو بیرون کشید تا روی میز بزاره.

Your Pain Is My Joy حيث تعيش القصص. اكتشف الآن