D-54

296 82 42
                                    

پنجاه و چهارمین چیزی که دربارت ازش متنفرم،

تو مثل بقیه‌ نیستی. توی خیلی چیزها متفاوتی.

وقتی نامه‌ی دیروز رو برات گذاشتم،

انتظار داشتم که بیای سراغم و ترحمت رو بهم نشون بدی.

هرچند که تو روش متفاوتی رو برای ترحم نشون دادی.

خوراکی چیزیه که باهاش احساساتت رو نشون میدی هاه؟

خب...اینبار اونقدرم از هدیه‌ات بدم نمیاد. به قهوه نیاز دارم.

اما چی؟!‌ تو واقعا یه احمق تمام عیاری! چه مرگته واقعا؟!

اوپا، من تشویقت میکنم؟! مگه تو یه چیرلیدر کوفتی‌ای؟!

ورقی که چسبوندی روی اون قوطی قهوه...

واو...واقعا فکر نمیکردم یه ورق انقدر بتونه عصبانیم کنه!

من اوپات نیستم، درد تو مایه سرخوشی منه.

~~~~~~~~•~~~~~~~~

-شرمنده جونگکوکا...ولی اون گفت که میخواد ناهار رو رد کنه.

کتابدار گفت و مقابل چشم‌های منتظر گرافیست روی صندلی همیشگیش پشت میز کافه‌تریا نشست. دوست پسرش هنوزهم باهاش بی‌تفاوت بود و سوکجین دیگه به این بی‌محلی‌ها عادت کرده بود. هرچند که لبخند‌های مجنون و عجیب غریب پارک جیمین هیچوقت براش عادی نمیشد. دونگسنگ بسکتبالیستش جدا دل اون دنسر سرکش رو برده بود.

+آه هیونگ، پس میشه شمارش رو بهم بدی؟
گرافیست با ناامیدی گفت و کلافه موهاش رو به عقب فرستاد.

-شماره‌ی کی؟

جیمین ناگهانی دست از خیال بافی درباره‌ی کاپیتانش که دفعه‌ی بعدی قرار بود از شدت عصبانیت بخاطر اوپا صدا شدنش توسط پارک جیمین اون رو به دیوار بکوبه و تنبیه کنه -البته طبق حدسیات جیمین- برداشت و با اخم کمرنگی به دونگسنگش نگاه کرد. مکنه‌اش از کسی خوشش اومده بود؟

+یونگی سونبه‌نیم...آه راستی تو بهش نزدیکی هیونگ!

گرافیست با حواس پرتی گفت و جیمین تقریبا از شدت شوک نفسش گرفت. دونگسنگش...شماره‌ی...مین یونگی رو... میخواست؟ ولی چرا؟!

+واو! من ازت دوسال بزرگترم و تو هیچوقت سونبه صدام نزدی!

تهیونگ شوکه گفت و رشته‌های رامن از دهانش اویزون شد.

-من ازش شش سال بزرگترم و اون هیچوقت سونبه‌نیم صدام نزده.

سوکجین با بیخیالی گفت و لیوان قهوش رو به لبش رسوند. و بعد...تهیونگ تقریبا یک قدم با منفجر شدن فاصله داشت. کی از اون پرسیده بود؟ اصلا چه دلیلی داشت جین دنباله‌ی حرف اون رو بگیره؟

Your Pain Is My Joy Where stories live. Discover now