پارک جیمین میدونم که ترسویی....ولی این زیادهرویه.
بعد از شصت و خوردهای نامه، تو دیگه باید فهمیده باشی
که من همه چیز رو بیرحمانه میگم.
چطور میتونی هنوزهم تحت تاثیر حرفهام قرار بگیری؟
نگران نباش. کسی بابت بوسیدن من قرار نیست بکشتت.
البته جز مادرم، که احتمال فهمیدن اون چیزی کمتر از صفره.
بهرحال، امروز برای ناهار نمیام. تمریناتم رسما شروع شده.
این رو به کیم سوکجین بگو و بدون نگرانی ناهارت رو بخور.
هر چیزی به جز پوره. حتی دیدنش هم حالم رو بهم میزنه.
درد تو مایه سرخوشی منه.
~~~~~~~~•~~~~~~~~
+جدا با اون باسن چیکار میکنه؟ چرا ازش نمیخوای که باسنش رو لمس کنی؟ اون برای لمس شدن آفریده شده هوبا، اگه تو نمیتونی میخوای من ازش بپرسم؟ یک ماه گذشته و تو هنوز به اون صندوقچهی طلایی دست پیدا نکردی.
جک به کمر دراز کشیده بود. روی یکی از استِپهای گوشهی سالن تمرین و با سری برعکس به دوستش غر میزد. طوری که انگار هیچوقت اون زخمها رو روی دست و شونههای دوستش بوجود نیاورده. درست مثل قبل.
هوسوک اونجا بود. از داخل آینه به دوستش خیره شده بود و نمیفهمید که چرا جک دیگه از اون کلید حرف نمیزد. یه چیزی اشتباه بود. قطعا همینطور بود. باید این رو همون شبی که جک تشویقش کرده بود برای نامجون یه پیام بیست و چهار خطه بنویسه متوجه میشد.
حتی درست به یاد نمیآورد توی اون نامه چی نوشته. تو توی نوشتن محشری؟ تو خیلی جذابی و من از خوشحالی بابت دوستی با تو دارم دیوونه میشم؟ تو فوقالعادهای و مطمئنم به زودی یه دوست دختر خوب گیرت میاد.
احتمالا یه همچین چیزهایی بود، هرچند که جملهی آخر واقعا چیزی نبود که هوسوک بخواد به نامجون بگه. نه تا وقتی که مطمئن بود دوست دخترش قرار به خوبی جای هوسوک رو کنارش پر کنه.
اصلا ایدهی دوست دختر لعنتی از کجا اومده بود؟ لعنت به دوست دختر.
-دینگ دونگ، هیونگ مهمون نمیخواد؟
جونگکوک با بازیگوشی گفت درحالی که همون لحظه هم داخل شده بود و جواب هوسوک تقریبا بیارزش به نظر میرسید.
-اگه بازهم اسپرایت رو فراموش کردی از همون در برگرد بیرون جونگکوکی.
+مزخرف نگو هوبا، فاک به اسپرایت. تنها چیزی که مهمه باسن دوست داشتنیشه که فراموشش نکرده.جک با سرخوشی گفت و از زاویهی خوبی که دراز کشیدن روی اون استپ براش فراهم کرده بود لذت برد.
+آه هیونگ! اون فقط یبار اتفاق افتاد و اون تقصیر نامجون هیونگ بود نه من!
گرافیست با مظلوم نمایی گفت و با پایین گذاشتن کیسههای غذا جلو رفت تا دنسر رو طبق عادتی که جدیدا شروعش کرده بود بغل کنه.
-آه راستی، اون عوضی کجاست؟
+رفته به درک.جک با بدخلقی بابت بهم ریختن منظرهاش گفت و نگاه کرد که اون آهو با باسن خوش فرمش چطور جلوش مانور میده و جک نمیتونه لمسش کنه. آه لعنتی... این خوب نبود. چطور میتونست اون بچه رو از دوستش دور کنه؟
+نامجون هیونگ؟ آه اون گفت که باید بازهم برای کار کردن ادبیات با دخترخالهاش بره.
جونگکوک همزمان با چرخوندن چشمهاش توی حدقه گفت و چونش رو روی شونهی هیونگش جا داد. دستهای هیونگش دور کمرش باعث میشد لبخند بزنه و با اینحال نمیتونست با فکر کردن به اون دختر لوس که چندباری بخاطر نامجون هیونگش دم دبیرستان دیده بود چشمهاش رو توی حدقه نچرخونه.
-آه، بازم اون دختره؟
+آره...دخترخالهاش."فاک به دختر خالهاش."
![](https://img.wattpad.com/cover/314235313-288-k861891.jpg)
YOU ARE READING
Your Pain Is My Joy
Short Story+اگه دیگه هیچکدوم از نامههات رو نخونم از سرم میپری؟ -اگه ببوسمت خفه میشی؟ Couple:Yoonmin, Nαmhopekook (ft. Jack), Jintae Genres:Schoollife, slice of life, romαnce, smut Up time: - خلاصه: یه نفر روی پارک جیمین شرط بست و باخت و از اون به بعد به مدت س...