D-38

294 91 19
                                    

از خواب دیدن متنفرم. رویا یا کابوس، از هردوشون متنفرم.

این باعث میشه با حقیقت اشتباهش بگیرم. با اینحال،

چهار سالی میشد که هیچ رویا یا کابوسی ندیده بودم.

سی و هشتمین چیزی که دربارت ازش متنفرم،

اینه که تو باعث شدی خواب ببینم.

دیشب بعد از چهار سال، یه خواب دیدم.

رویا یا کابوس؟ هیچ ایده‌ای ندارم.

فکر نمیکنم همچین خواب‌هایی کابوس محسوب بشن.

هرچند که برای رویا بودن زیادی بی‌معنی بود.

شاید فقط یه خواب بود؟ بهرحال تو باعث شدی خواب ببینم.

برای همینه که درد تو مایه سرخوشی منه.


~~~~~~~~•~~~~~~~~

سومین نفری که فهمید یه چیزی سرجاش نیست،
کیم نامجون بود. هنرجوی سال دوم رشته‌ی موسیقی.

روزهایی که یونگی به مدرسه نمیومد،
نامجون کسی بود که نامه‌هارو به کمد جیمین می‌رسوند
و اون روز، دومین روزی بود که یونگی هیونگش نامه رو به دستش می‌داد و می‌گفت که به مدرسه نمیاد.

به سختی میشد گفت که مین یونگی طی سه سال گذشته چند روز رو غیبت کرده. شاید اگه بیماری شدیدی که سال اول بهش دچار شد رو‌ محسوب نمیکردن، حتی به یک ماه هم نمیرسید.

حالا هیونگش دو روز پشت هم غیبت کرده و حساب‌های کاربریش رو غیرفعال کرده بود. نامجون می‌فهمید که یه چیزی سر جاش نیست. یه مشکلی وجود داشت. این واضح بود. صورت هیونگش واقعا خسته و رنگ‌پریده به نظر می‌رسید.

بار دیگه ورقه‌های بین انگشت‌هاش رو چک کرد و بعد از برگشت سوکجین‌ از پشت قفسه‌ها، اونهارو روی میز چوبی جلوش گذاشت.

+ممنونم هیونگ، ازشون کپی گرفتم.
نامجون گفت و کتابدار بی‌حرف سر تکون داد.

سوکیجن نگاه سرسری و کوتاهی به ورقه‌ها انداخت و قبل از اینکه نامجون بتونه با تعظیم کوتاهی کتابخونه رو ترک کنه، ساعدش رو کشید و با پرویی بهش نگاه کرد:هی، چطوری میخوای جبرانشون کنی؟ هیچکس جز من همچین جزوه‌ی کاملی رو نداره.

پسر کوچکتر به سرعت به عقب برگشت و دوباره مقابل اون کتابدار ایستاد. معذب خندید و پشت گردنش رو دست کشید:اوه درسته هیونگ، چطور میتونم برات جبران کنم؟

-یه راه ارتباطی با مین یونگی، مطمئنم که میدونیش.

سوکجین رک‌ گفت و نامجون لبخند خجالت زدش رو از دست داد. نمیدونست گفتنش کار درستیه یا نه. اون حتی دلیل ناگهانی صمیمی شدن هیونگش با اون کتابدار رو نمیدونست.
با اینحال، نفس عمیقی کشید و تصمیم گرفت چیزی که اون میخواست رو بهش بده. شاید اون هم مثل خودش متوجه سرجا نبودن هیونگش شده بود.

Your Pain Is My Joy Where stories live. Discover now