22

4.9K 906 296
                                    

"با ماشین میریم؟؟چطور؟"
جونگ کوک با چشمای گرد پرسید ، این ممکن نبود.

"تا یه جایی با ماشین میریم"
یونگی آروم جوابش رو داد و به جیمین که کنارش نشسته بود ، نگاه کرد ، اونا جلو نشسته بودن و جونگ کوک و تهیونگ عقب ، اگه هوسوک بیهوش رو حساب نکنیم ؛ برای یونگی عجیب بود تهیونگ عقب بشینه ولی حدس زد می خواد کنار اون پسره باشه.

جونگ کوک که وسط نشسته بود ، با کلافگی به اجزای ماشین نگاه کرد ، بدن تهیونگ بهش چسبیده بود و هر دفعه که ازش می خواست یکم عقب بره ، بهونه ی هوسوک رو می آورد که بیشتر جا رو گرفته بود.

سعی کرد بی اهمیت باشه و فکرش رو مشغول کنه.
یه جورایی دیگه درس نمیخوند ، فقط تکالیفش رو برای استاد ها می فرستاد ، کسی سراغش رو نمیگرفت؟؟
لحظه ای دلش گرفت ، یعنی کسی اون بیرون نبود جز هوسوک که نگرانش بشه؟؟
آهی کشید و به کفش هاش نگاه کرد ، شاید اونقدر ها هم که فکر می کرده دوست واقعی نداشته.

تهیونگ همین طور که به جونگ کوک خیره بود ، دستش رو روی رون جونگ کوک گذاشت و گفت:"چرا ناراحتی؟"
با صدای آرومی پرسید ولی میدونست اون دوتا خون‌آشام ساکتی که جلو نشستن ، صداش رو میشنون ، راستش براش مهم نبود.

جونگ کوک بهش نگاه نکرد:"من خوبم"
و لباش رو به هم فشار داد ، نمیدونست چرا با تهیونگ خوب شد ولی خب..اونم باهاش خوب بود..دلیلی نداشت باهاش بد باشه.

"این طور به نظر نمیاد"
تهیونگ گفت و جونگ کوک نگاهش رو بهش داد ، چند لحظه به هم خیره شدن و بعد ، جونگ کوک با دو دلی سوالی که خیلی وقته ذهنش رو مشغول کرده رو پرسید:"چرا اهمیت میدی؟"

تهیونگ منظورش رو میدونست ولی گفت:"چی؟"

"میگم...چرا برات مهمه من خوبم یا بد؟"
جونگ کوک دوباره پرسید.

"چون من—"
تهیونگ می خواست حرف بزنه که یونگی مانع شد:"از اینجا به بعد رو باید خودمون بریم"
جونگ کوک به اطراف نگاه کرد ، مثل جنگل بود ولی زیاد درخت نداشت.

"امم..میشه بگید چطور میخوایم بریم؟!!با هواپیما هم کلی طول میکشه چه برسه با ماشین.."
جونگ کوک وقتی پیاده شد ، با کلافگی گفت ، این که چیزی نمیدونست اذیتش میکرد و اونا هم جواب سوالاتش رو درست و حسابی نمیدادن.

"نه با هواپیما میریم ، نه با ماشین ، ما خون‌آشامیم و میتونیم توی چند ساعت برسیم"
تهیونگ گفت و جونگ کوک پوکر شد:"مگه فیلمه؟تو فیلم هم خون‌آشام ها انقدر سرعتشون زیاد نیست"
"درسته ،این فیلم نیست (فیکه ، تخیلی تر از فیلم😔😂) زندگی واقعیه"
تهیونگ جوابش رو داد و جونگ کوک چشماش رو چرخوند:"خیلی خب بگیم که شما خون‌آشامید ، من و هوسوک چی؟"

"هوسوک رو من میارم ، تو میتونی بمونی اینجا رو بمیری"
جیمین با بدخلقی جوابش رو داد و جوابش اخم غلیظ تهیونگ بود:"شما هوسوک رو میارید؟؟مگه چمدو—"
جونگ کوک داشت حرف میزد ولی با حس معلق شدنش بین زمین و هوا ، حرفش نصفه موند:"یااا..منو بزار زمیننن"
داد زد و دستاش رو دور گردن تهیونگ انداخت ، تهیونگ چیزی در جوابش نگفت.

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now