8

6.2K 1.2K 443
                                    

𝑻𝒉𝒊𝒔 𝒘𝒐𝒓𝒍𝒅 𝒊𝒔 𝒇𝒖𝒍𝒍 𝒐𝒇 𝒎𝒐𝒏𝒔𝒕𝒆𝒓𝒔 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍 𝒇𝒂𝒄𝒆𝒔..

این دنیا پر از هیولاها با صورت های زیباست..

‌***







چشماشو باز کرد
کجا بود؟

یه جای سفید...؟
فضاش سفیده
بیمارستان؟
بوی الکل میاد



‌***

"وات د فاک؟یعنی چی بیمارستانه؟"
صدای داد هوسوک که داشت با تلفن حرف میزد رو میشنیدن

"چی؟کدوم بیمارستان؟خیلی خب الان میام"
و قطع کرد و طرفشون اومد

"متاسفم بچه ها...م-من باید برم"
هوسوک به یونگی و جیمین و تهیونگ گفت

"چیزی شده سوک؟"
جیمین با نگرانی الکی ای پرسید

"جونگ کوک..معلوم نیست چی شده..توی خیابون غش کرده بردنش بیمارستان..من باید برم"
هوسوک توضیح داد

"منم میام"
تهیونگ یهو گفت و باعث تعجب یونگی و جیمین شد

"لازم نیست تهیونگ شی... خودم هستم"
هوسوک گفت و دنبال تاکسی توی خیابون گشت

"بیخیال هوسوک سوار ماشین من شو با هم بریم"
تهیونگ با کلافگی گفت و سمت پورشه مشکی رنگ رفت

هوسوک سر تکون داد و سوار شد
"خیلی خب فقط زود بریم باشه؟"

تهیونگ سر تکون داد و یونگی و جیمین هم سوار شدن

‌***


"جونگ کوکا..خوبی...خدای من"
هوسوک با نگرانی سمت تختش دوید

جونگ کوک با دیدن اون سه تا خون‌آشام لعنتی اخم کرد
چرا اونا باید بیان

Jungkook.P.O.V:
فاک...چرا اونا؟

یکمی سر درد دارم ولی می‌دونم کمبود خون داشتم
چون یه عوضی کل خونم رو مثل نوشابه سر کشیده بود

"سلام هوسوک..خوبم فقط یکم کمبود خون بود"
توضیح دادم و اون نگران تر شد

"چرا کمبود خون؟؟"
هوسوک پرسید

"نمی‌دونم...بیخیال مهم نیست"
آروم گفتم و نگاهم سمت تهیونگ که داشت با اخم نگام میکرد رسید
چرا اخم می‌کنه ؟

"گرسنه نیستی؟من برم برات یه چیزی بخرم"
هوسوک بهم گفت و بلند شد
همراهش یونگی و جیمین هم رفتن
فاک
چرا اون احمقو نبردن؟

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now