15

5.2K 991 260
                                    

ی-یونگی؟!"
هوسوک با تعجب گفت.

یونگی با ترس برگشت سمتش.
دور دهنش قرمز بود بخاطر خوردن خون.

″هو-هوسوک″
شوکه گفت ، انتظار نداشت هوسوک ببینتش ؛ اون که توی هال بود...

هوسوک یهو دوید سمتش:″تو که میدونی چقدر آب البالو دوست دارمممم چرا برای من نگه نداشتیییی؟؟″
هوسوک با صدای ناله مانندی گفت.

یونگی چند لحظه به صورت هوسوک خیره شد و بابت خنگ بودنش از خدا تشکر کرد.

″آممم خب...کم بود میدونی؟منم آب البالو دوست دارم″
و خنده ی مسخره ای کرد.

لبای هوسوک آویزون شد:″دفعه ی دیگه برای منم نگه دار″

″باشه″
یونگی گفت و با زبونش ، بالای لبش رو لیسید.
هوسوک چند ثانیه به اون صحنه ی هات خیره شد و سرشو تکون داد:′وات د فاک سوک...چته؟′

″چی شده هوسوک؟″
یونگی که نگاه خیره ی هوسوک رو دید ، گفت‌.
هوسوک هول کرد:″هی-هیچییی...میرم پیش جیمینی″

یونگی ابرویی بالا انداخت:″ولی جیمین که حمومه؟″

″خب میرم-متوجه شد چی گفته-چی نه یعنی...آممم عه اون گوشی منه زنگ میخوره؟؟برم جواب بدم″
و با سرعت از اشپزخونه بیرون رفت.

یونگی تکخندی زد و لیوان بزرگی که توش خون بود رو شست.


***

یونجون خنده ی بلندی کرد:″این جونگ کوک توی دبیرستان خیلی احمق بود و قیاقش افتضاح بود ، الانشو نگاه نکن تهیونگ شی...این ازش به عنوان الهه ی زشتی یاد میشد″

تهیونگ هم دستشو روی شکمش گذاشت و خندید.

جونگ کوک چشم غره ای رفت.

یونجون با یاداوری خاطره ای ، نیشخند ترسناکی زد و جونگ کوک خوب معنی اون رو میدونست.

به عمق چشمای یونجون زل زد و لب زد:′تو این کارو نمیکنی′

یونجون نیشخندش عمیق تر شد و رو به تهیونگ کرد:″سال اخر دبیرستان بودیم که جونگ کوک و یه دختره به اسم می یونگ —″
حرفش با دست جونگ کوک که جلوی دهنش بود ، نصفه موند.

تهیونگ با کنجکاوی به یونجون و جونگ کوک خیره شد.
″کوک بزار صحبت کنه″
گفت ولی جونگ کوک اهمیتی نداد.

جونگ کوک سرشو نزدیک گوش یونجون برد و با لحن پر تهدیدی گفت:″فقط کافیه بهش بگی تا از وسط نصف شی یونجون″

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now