6

6.6K 1.2K 189
                                    

It's okay to live a life that others don't understand.

زندگی کردن به سبکی که دیگران نمیتونن درکش کنن هیچ اشکالی نداره.

***

"کلاب؟شوخی می‌کنی جیمین؟"
تهیونگ فریاد زد

راستشو بخواین این چند روز داشت فکر میکرد چرا ابهتش داره زیر سوال میره این چند روز؟
همشم تقصیر اون پسر خرگوش نما بود.
اصلا خوشش نمیومد
ولی بخاطر پدرش...

فلش بک بیست سال پیش

"کیم تهیونگ شی...تو هر کاری هم بکنی نمیتونی به من و خانوادم آسیب بزنی"
مرد فریاد زد

تهیونگ پوزخندی زد و کمی خودش رو جلو کشید:"اینو کی گفته؟"

مرد ناگهان تغییر کرد
افتاد زمین و به پای تهیونگ افتاد:"خواهش میکنم... خواهش میکنم ولمون کن...اشتباه کردم...لطفا"

تهیونگ با اخم مرد رو هول داد و اون افتاد روی زمین:"بخاطر توی لعنتی پدرم طردم کرد!..بخاطر تو خانوادم کشته شدن...بخاطر تو..بخاطر تو که میخواستی پیش اون هرزه باشی و باهاش زندگی کنی"

پدر جونگ کوک هقی زد:"اشتباه کردم...تهیونگا..اشتباه کردم"

"نمیشه هر اشتباهی رو بخشید"












"چیشده؟"
تهیونگ با دیدن یونگی و جیمین..برادرایی که پنجاه سال ندیده بودنتشون تعجب کرد
به هر حال فقط اون بود که طرد شده بود

جیمین با گریه خودشو توی بغل تهیونگ انداخت:"آ-آپا و اوما مردن"

و تهیونگ میتونست قسم بخوره تا حالا انقدر متعجب نشده

پایان فلش بک

"بیخیال تهیووونگ.. مست میکنیم"
یونگی گفت

"شما شوخیتون گرفته؟اونجا پر از آدمه که خودشون رو به ما میمالن و حدس بزن که چی؟ما سه تا خون‌آشام فاکی هستیم"
تهیونگ با عصبانیت گفت

"اگه تو نمیای خودمون میریم"
جیمین با بی‌خیالی گفت

تهیونگ اخم کرد
'جونگ کوک'
'جونگ کوک'

این اسم توی ذهنش بود
میدونست یه چیزی راجب رفتارهای اون پسر درست نیست و تصمیم داشت بفهمه موضوع چیه.
امشب فرصت خوبی بود درسته؟

"فاک به همتون..میام"
تهیونگ گفت و یونگی و جیمین با نیشخند به هم خیره شدن

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now