38

4.5K 1K 551
                                    

ووت بدید بخدا گناه دارم:')

درحالی که‌ تیکه ای از کیکی که طبق چیزی که متوجه شده بود اون جن که اسمش مینهو بود درست کرده بود رو می جوید ، از جیمینی که با سکوت بهش خیره شده بود ، پرسید:"ژونگ گوک گژاست؟"
جیمین کمی فکر کرد ، ژونگ گوک گژاست؟توی صد ها سالی که زندگی کرده بود همچین چیزی نشنیده بود ، پس با تعجب پرسید:" ژونگ گوک گژاست؟اون چیه؟"
هوسوک درحالی که کمی خنده اش گرفته بود ، لقمه ی توی دهنش رو به سختی قورت داد:"میگم..جونگ کوک کجاست؟"

جیمین 'آهان' ای گفت و بعد کمی فکر کرد:"نمی دونم ، ندیدمش"
هوسوک هومی کرد و دوباره تیکه ی دیگه ای رو سمت دهنش برد ، لعنت!این کیک رو باید می برد پیش اون شیرینی فروش مغروری که همیشه سر شیرینی هاش پز می داد!باورش نمی شد یه جن دستپختش انقدر خوب باشه!

"بنظر خوشت اومده"
صدای اون رو شنید و با کمی ترس عقب رفت.ببخشید کمی نه ، مقدار زیادی ترس!

پشت سر هم سرفه می کرد و تلاش می کرد زنده بمونه!باید دلیل مرگشو چی می نوشتن؟'داشت کیک می خورد یهو جن دید مرد'.صد در صد هر کس سر قبرش می اومد فقط می خندید!

جیمین خواست لیوانی که جلوش بود رو به هوسوک بده که یادش افتاد توش خونه ، آه بی صدایی کشید و سریع بلند شد و برای هوسوک آب آورد ، و البته که اون به هر جایی برای زنده موندن چنگ می زد ، لیوان که خوبه.وقتی آب رو خورد و به سختی کیک رو پایین فرستاد ، نفس بلندی کشید و زمزمه کرد:"یا عیسی مسیح ، خدایا خودت کمکم کن.."

مینهو ابرویی بالا انداخت:"شوخی می کنی؟؟انسان قدر نشناس!برات کیک به این خوشمزگی درست کردم اون وقت به فکر از بین رفتنمی؟؟"
نچی کرد:"تنها انسانی که باهام کنار اومد جونگ کوک—ای بابا اونم که انسان نیست!"
کمی فکر کرد:"دیگه کی میمونه؟؟"

جیمین پوکر نگاهش کرد:"میشه بگی دقیقا داری چه غلطی می کنی؟؟"

نگاهش رو به پایین داد و قیافه ی ترسیده ی هوسوک رو دید ، نزدیک به سکته بود!
"باشه سکته نکن جونگ کوک میخواد کلی سرم غر بزنه..حالا خوبه قیافه اصلیمو ندیدی ، این چهره ای که میبینی که سکسیه!چیش ترسناکه"
موهاش رو با حالت دراماتیکی عقب داد:"میرم چون می دونم داری از جذابیتم سکته می کنی"

وقتی رفت ، آه بلندی کشید و فکر کرد:'این دیگه چه کوفتی بود؟؟جنِ خودشیفته ندیده بودم که دیدم...خون‌ آشام ندیده بودم که دیدم..دیگه چی قراره ببینم؟گرگینه؟؟'

جیمین با نگرانی نزدیکش شد:"خوبی دیگه؟؟"
سرش رو بلند کرد و به سختی لبخندی به چهره ی نگران و خوشگل جیمین زد:"آ-آره خوبم..فقط..عادت نکردم..می دونی..من فیلم ترسناک هم می دیدم می ترسیدم چه برسه به این.."
خنده ی مضطربی کرد و بیخیال کیک خوشمزه اش شد و از روی صندلی ای که بخاطر وول خوردن های زیادش از میز فاصله ی زیادی گرفته بود ، بلند شد:"من..من برم دنبال جونگ کوک..آره...فعلا.."
و خواست بره که دستش از پشت گرفته شد:"تو...از من بدت میاد؟"
لحن جیمین جوری مظلوم بود که هوسوک می خواست بیخیال ترساش بشه و بپره روی جیمین و محکم بغلش کنه و بگه:'معلومه که نه لعنتی!کدوم احمقی از پسر به این کیوتی و مهربونی بدش میاد؟' ولی نمی خواست خودش رو لو بده ، پس گفت:"نه!کی گفته؟؟چرا باید بدم بیاد؟من فقط..فقط میخوام برم دیدن جونگ کوک"

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now