LAST PART

6.5K 908 707
                                    

یاحق رو بگید چپتر اخره..طولانیه صلوات بفرستید شروع کنید😔



یونگی:
هی تهیونگ..خریدیش؟

تهیونگ:
آره‌..فکر کنم پولی که توی ده سال جمع کرده بودمو دادم رفت..امیدوارم خوشش بیاد..

یونگی:
که اینطور.

تهیونگ:
مرسی برای همدردی ای که نشون دادی.

یونگی:
خواهش میکنم.

گوشی اش رو کنار گذاشت و به جونگ کوکی که با چشم های مشکوکی بهش زل زده بود ، نگاهی انداخت‌.صداش رو صاف کرد:"چیزی شده ، دونسنگ؟"
معمولا از کلمه ی 'دونسنگ' برای خر—یعنی گول زدن جونگ کوک استفاده می کرد‌ تا حواسش رو پرت کنه.

"نه هیونگی"
اون با چشمای درخشانی گفت و هوسوکی که کنارش نشسته بود ، به زور جلوی خنده اش رو گرفت.

"خوبه"
با لبخند کوچیکی گفت و نگاهش رو به هوسوکی داد که داشت تلاش می کرد حواس جونگ کوک رو از دوست پسر غیب شده اش پرت کنه.

"آره یادته اون روز—"
حرف هوسوک توسط پسر کوچیک تر قطع شد:"هوسوک این سومین باریه که داری این موضوعو یاداوری میکنی...به خدا یادمه..یادمه چقدرم خندیدیم...توروخدا بسه..."

"اوه چه زود سه بار شد...خب اها..اون روزی که با یونجون رفتیم دیدنه—"
حرفش دوباره قطع شد:"رفتیم دیدن بک کیونگی که توی کلاس بغلی بود و وقتی خواستم وارد کلاسشون شم پام گیر کرد جلوی همه خوردم زمین ، اره یادمه.این چهارمین بار بود."
جونگ کوک پوکر گفت و هوسوک مضطرب اب دهنش رو قورت داد:"خب...امتحان امروزت رو چطور دادی؟من فکر کنم خوب دادمش..یعنی...شاید نمره خوبی بگیرم..اره‌.."

"منم تقریبا خوب دادم ، قبول میشم"
جونگ کوک با لحن نا مطمعنی گفت و بعد ، هوسوک با گفتن 'خیلیم عالی' ، استارت سکوت رو زد.نگاه هر سه تاشون بین هم چرخید ، خب..دیگه؟

"راستی تهیو—"
حرف جونگ کوک با افتادن یکی از پله های اونجا ، قطع شد.جیمینی که از خود گذشتگی کرد و خودش رو از پله ها انداخت تا جونگ کوک جمله اش رو کامل نگه!!!

"چه غلطی میکنی.."
یونگی پوکر زمزمه کرد و صد البته که همه شنیدن ، بجز هوسوک.

"خب سُر خوردم افتادم..چیزیم نشد که..فقط درد داشت"
جیمین با لحن مظلومی گفت و جونگ کوک و هوسوک همزمان پاشدن تا از سلامتش مطمعن بشن.

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now