10

6.1K 1.1K 250
                                    

"گمشو اشغاله منحرف"
جونگ کوک وقتی بیدار شد توی بغل تهیونگ بود...دقیقا توی حلقش
و چی؟واو..باسن بیچارش به دیک هیولای اون مرتیکه چسبیده بود

تهیونگ با نیشخند بهش خیره بود
جونگ کوک داشت فحش میداد ولی بیشتر شبیه دخترایی شده بود که بهشون گفتی کوتوله
جیغ جیغ میکرد و فحش میداد

"مرتیکه روانی آمازونی... همش دیک کوچولوشو میخواد بچسبونه به بوتی ناز من"
گفت و چشم غره رفت

تهیونگ خندید:"پس وقتی خواب بودم از روی شلوار اندازه ی دیک منو میگرفتی؟فکر کنم اشتباه گرفتی چون اصلا کوچیک نیست"

جونگ کوک شبیه یه هیولای خشمگین شد یه لحظه که باعث شد خنده ی تهیونگ روی صورتش خشک بشه

"چه زری زدی مرتیکهههه؟؟؟؟مگه من مثل تو منحرفمممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟"
داد زد و کمی بعد در اتاق باز شد

یونگی و جیمین بودن

هردو با بودن جونگ کوک توی عمارت شوکه بودن

"ت-تو؟؟"
جیمین شوکه گفت

جونگ کوک با عصبانیت برگشت طرفش:"آررررههههه من!!!...مشکلی داری کوتوله ی زشت؟؟"

یونگی اخم کرد وقتی جونگ کوک به برادر کوچیکش توهین کرد

"درست حرف بزن احمق"

"برو بابا خون آشام دیوونه...همتون منحرف روانی اسکل بیشعور عوضی هستید"

تهیونگ تمام مدت یه نیشخند رو اعصاب داشت

کوک برگشت طرفش:"هااا؟به چی میخندی اسکل آمازونیییی؟؟؟"

تهیونگ حدس زد باید پریود باشه ولی یادش افتاد پسره
سمتش رفت و پرتش کرد زوی تخت

"یاااا چیکار میکنیییی"

یونگی و جیمین که وضعیت رو خراب دیدن از اتاق بیرون رفتن

"چرا انقدر غر میزنی بچه؟"
تهیونگ آروم گفت

"به تو چه اسکلللل...ولم کننننن"
جونگ کوک باز غر زد و سعی کرد هولش بده

"فکر نمیکنی داری با کسی که سنش ده برابر بابابزرگته بد صحبت میکنی؟"
تهیونگ با لحن آرومی گفت که با صورت خنثی اش در تضاد بود

"نخیر...این ده برابر بابابزرگ می‌تونه ولم کنه تا من برم...ولم کن دیگه"
جمله ی آخرش رو با عجز گفت

"نمیکنه"
تهیونگ با تخسی گفت ولی صورتش همون بود
ولی می‌تونستی شیطنت رو از چشماش ببینی

و خب...
وات د فاک؟مگه تو فیلما و رمانا و سریالا خون‌آشاما یه شخصیت سرد لعنتی نداشتن که باید عین کنه اویزونشون میشدی؟چرا این یکی برعکسه؟حداقل بین سرد و گرمه

"می‌دونی دارم چیزایی که میگی رو میشنوم؟"
تهیونگ با لبخند مرموزی که گوشه ی لبش بود گفت

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now