44

4.2K 964 427
                                    

ووت نشود فراموش تا ما را خوشحال بنمایید.اگر ووت ها به 320 نرسد اپ‌ نمی شود ای دوستان.پس ووت دهید و همگان را شاد نمایید.

خیلی وقت بود به شهر بازی نیومده بود و الان ، چیز های خیلی زیادی بودن که امتحان کرده بود.البته نمیشه ترس هوسوک و واکنش های خنده دارش رو نادیده گرفت.کمی که گذشت ، اون ها تصمیم گرفتن از وسیله ها جدا شن و سمت غرفه های کوچیک اون اطراف برن.
"هی اون عروسکه چقدر باحاله!!شبیه توئه جونگ کوک"
هوسوک با دیدن عروسک بزرگ خرگوشی ای که اونجا بود ، با ذوق به پسر کوچیک تر گفت.

"آره راست میگه"
تهیونگ‌ تایید کرد و جونگ کوک چشم غره رفت:"من خرگوش نیستم.."

"شوخی می کنی؟یادمه یه بار تورو با یه کیسه هویج گیر انداختم"
هوسوک یاداوری کرد که باعث شد گوش های پسر سرخ بشه:"اون...فقط هوس کرده بودم..ربطی به خرگوش بودن و این چیز ها نداره که.."
جونگ کوک از خودش دفاع کرد که باعث شد جیمین به زور جلوی خودش رو بگیره که نخنده ، البته رابطه اشون بهتر شده بود ولی هنوزم زیاد ازش خوشش نمی اومد.البته این افکار مسخره برای حفظ غرورش در برابر خودش بود.
"آه بیخیال...من می خوام اون عروسکه رو برات بگیرم"
هوسوک گفت و سمت مردی که در سکوت به مشتری هاش خیره بود ، برگشت:"یه دور امتحان می کنم"
و مقدار پول لازم رو به اون شخص داد ، البته که اون هم استقبال کرد و هوسوک رو سمتی که باید فرستاد تا تیر کمون رو دستش بگیره و هدف رو بزنه.

"هی...مگه بلدی؟؟"
جیمین با صدای بلندی پرسید ، بخاطر شلوغی اون مکان صحبت کردن با صدای اروم راحت نبود.

"نه ولی امتحان می کنم!"
هوسوک هم در جوابش گفت و تیر کمون رو توی دست هاش مرتب کرد.یه جوری تمرکز کرد انگار بلده ، مثلا.و البته که تیری که پرتاب کرد روی زمین افتاد و باعث خنده ی بقیه شد.جونگ کوک لبخندی زد و جلو رفت:"منم امتحان می کنم" و مثل دوستش ، مقدار پولی رو به اون مرد جوون داد.

"بازم می‌ پرسم ، مگه بلدی؟"
جیمین این دفعه از جونگ کوک پرسید و بعد ، اتفاقی نگاهش به تهیونگ افتاد و...وات د فاک.چرا اون داشت با ذوق به پسری که داشت تیر کمون رو دستش می گرفت ، نگاه می کرد.صورتش رو با حالت چندشی جمع کرد ، فکرشم‌ نمی کرد تهیونگ اینجوری بشه.

وقتی جونگ کوک تلاش کرد ، تیر به مکان مورد نظرش خورد ، البته کمی کنار تر که نشون می داد امتیاز خوبی نگرفته.آهی کشید:"نشد که.."
دوباره تلاش کرد ، این دفعه دور تر شد.کلافه تیر کمون رو کنار گذاشت کنار بقیه برگشت:"این خیلی مسخره ست..بریم یه جای دیگه..."

جیمین با نیشخند جواب داد:"چون باختی اینو می گی؟؟"

"خفه شو"
جونگ کوک با بی اعصابی گفت که باعث خنده ی بقیه شد.جیمین با یاداوری چیزی ، برگشت سمت تهیونگ:"هی تو کارت توی این خوب بود..اره؟یادمه چند سال جوگیر بودی و تیر کمون رو کنار نمیزاشتی..فکر کنم 30 سالی تو این کار بودی"
تهیونگ چشم هاش رو ریز کرد:"خب..منظورت از این حرف چیه؟"

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now