کتاب رو کنار انداخت و پوف کلافه ای کشید ، میخواست از کلافگی گریه کنه.
چرا نمیتونست یه کلمه از این کتاب کوفتی رو بفهمه؟؟پس چطور میخواست قبول بشه؟!
نگاهش سمت کوکی که حالا تمیز تر شده بود و داشت هویجی که خودش از آشپزخونه کش رفته بود رو میخورد ، رفت.
اون خیلی کیوت بود و اگه جونگکوک کلافه نبود تا الان هزار بار قربون صدقه اش رفته بود.″بیخیال اون کتاب شو پاشو بیا رفیقت اومده″
با صدای تهیونگ ، سرشو شوکه برگردوند سمت صدا.″کِی اومدی؟؟″
با تعجب پرسید ، هیچ صدایی نشنیده بود که نشون بده تهیونگ داخل اتاق اومده.″همین الان″
تهیونگ با صدای آرومی گفت و سمت در اتاق رفت و برگشت سمتش:″اگه نمیخوای دوست عزیزت رو بکشم بیا پایین″
با حرص گفت و در رو باز گذاشت و بیرون رفت.″هوسوکی اومده؟؟″
جونگکوک با ذوق گفت و از روی تخت بلند شد.یکی از بالش هاش رو برداشت و روی زمین برای خرگوشش گذاشت و مطمعن شد جاش خوب باشه ؛ از اتاق بیرون رفت و در رو بست.
***
″
یا خدا...خونه ـست یا قصر؟مگه چند سالشه همچین جایی زندگی میکنه؟جنگل آخه؟؟″
هوسوک با وحشت حرف میزد و یونگی کلافه شده بود.
″هوسوکا...شخصیت تهیونگ یه خرده عجیبه..اینا هم سلیقه ـشه...کم کم متوجه میشی″
جیمین توضیح داد و هوسوک گفت:″آخه این چه سلیقه ایه؟حس میکنم یکی به جز شما زل زده بهم!″
هوسوک جمله ی آخرش رو با وحشت گفت و یونگی آهی کشید.″هیچ کس به جز ما اینجا نیست سوک...فقط ماییم″
یونگی توضیح داد و به زمین خیره شد.″جانگ هوسوک!!!!!″
صدای آشنایی داد زد و هوسوک حس کرد همه چی سرعتش کم شده.
سرشو برگردوند سمت صدا و با دیدن دوست صمیمیش که چند وقت ندیده بود ، چشماش برق زد.″جئون جونگ کوک!!!″
متقابلا داد زد و بلند شد از روی مبل.″جئون جونگ کوک!جانگ هوسوک!خفه شین!″
تهیونگ با لحن خودشون داد زد.جونگ کوک با ذوق خندید و سمت هوسوک دوید و هوسوک هم سمتش دوید.
محکم همو بغل کردن و کمی بعد...″اُسکلِ خرگوشی دلم برات تنگ شده بود″
هوسوک با دل تنگی گفت و جونگ کوک که بین بازو هاش بود ، خندید:″اسبِ رقصنده ی زشت!..منم دلم برات تنگ شده بود″
هوسوک اخم کرد:″این دیگه چه کوفتیه؟اسب رقصنده ی زشت؟″
STAI LEGGENDO
🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷
Vampiriجونگ کوک حتی تصورش هم نمیکرد زندگیش اینجوری بشه🍷✨ *** Couple:Vkook-Sope-Hopemin genre: Romance- Supernatural - Smut-Vampire