1

16.1K 1.7K 577
                                    


A winner is just a loser who has never quit..

برنده، بازنده ایه که هرگز تسلیم نشده!

                                      ***
هوا تاریک شده بود.
مه نمیزاشت جایی دیده بشه.
جاده دیده نمیشد و درخت ها تکون میخوردن.
همه ی اینا باعث میشد لرز به تن هوسوک و جونگ کوک بیفته.

"باورم نمیشه به حرفت گوش کردم جونگ کوک.."
هوسوک با ترس در حالی که به درختایی که حس میکرد تکون میخورن نگاه میکرد گفت.

جونگ کوک لب خشک شده اش رو زبون زد:"منم همین..طور"

آروم رانندگی میکردن و هیچ ایده ای نداشتن چرا زمان دیر میگذره.

با وایسادن ماشین کمی به جلو پرت شدن

جونگ کوک نفس عمیقی کشید:"فاک..چرا اینجوری شد؟"

هوسوک چیزی نگفت..در واقع نتونست چیزی بگه.
چشمش قفل یه چیزی بود.
چشمای قرمزی که از لای درختا بهشون نگاه میکرد.

نمیتونست تکون بخوره.

جونگ کوک در حالی که پیاده میشد:"من میرم ببینم ماشین چشه..تو صبر کن"

هوسوک میخواست بگه نرو..ولی زبونش قفل شده بود.

جونگ کوک کاپوت ماشین رو زد بالا و با خودش حرف زد:"لعنت به پیشنهادت یوگیوم لعنتی..لعنت به خودت..لعنت به من..چرا قبول کردم جرعتی که گفتی رو انجام بدم"

با دیدن این که ماشین مشکلی نداره ابرویی بالا انداخت:"یعنی چی؟الکی خاموش شده؟"

بیخیال شد و سمت در ماشین رفت تا سوار بشه.
شاید یه بار دیگه استارت میزد ماشین روشن میشد.

فلش بک شب قبل

صدای خنده هاشون توی اتاقک می‌پیچد.

با افتادن سر بطری به سمت جونگ کوک یوگیوم نیشخند خبیثی زد:"خب..جئون..جرعت یا حقیقت؟"

جوری داشت به جونگ کوک نگاه میکرد که انگار منتظره تا جونگ کوک 'حقیقت' رو انتخاب کنه و مسخرش کنه.

جونگ کوک بطری ویسکی روبه روش رو برداشت و کمی ازش خورد:"جرعت!"

و شروع بدبختیش بود.

پایان فلش بک

استارت زد و ماشین روشن شد.
نفس آسوده ای کشید و حرکت کردن.
مه بیشتر شده بود و جونگ کوک هیچی نمی‌دید و شانسی رانندگی میکرد.

هوسوک ساکت بود و این براش عجیب بود
برگشت سمتش و با دیدن خشک بودنش سمت درختا ابرویی بالا انداخت:"چته سوک؟"

هوسوک با ترس به دستش چنگ زد ولی نمیتونست حرف بزنه
با چشمای پر از ترس دست کوک رو میکشید و به درختا اشاره میکرد

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷On viuen les histories. Descobreix ara