13

5.7K 1K 329
                                    

(اوکی من از این عکس نمی‌کشم بیرون و همه جا میزارمش!...عر بزنید!کون نیست که هلوعه:))



"هوسوک کجاست؟"
پرسید و منتظر شد تا تهیونگ بهش جواب بده.

"یا آوردنش عمارت..یا بردنش یکی از خونه هاشون توی شهر چون صد درصد نمیخوان رفیق ترسوت وسط جنگل سکته بزنه"
تهیونگ با لحن سردی گفت و جونگ کوک به این فکر کرد'این الان با من قهره؟'.

"شاید باشم"
تهیونگ با همون لحن گفت و جونگ کوک توی دلش فحشش داد که خب شنید:"خودتی"

جونگ کوک آهی کشید و سعی کرد به چیزی فکر نکنه ولی خب نمیشد.

'من به چیزی فکر نمیکنم
من به چیزی فکر نمیکنم
من به چیزی فکر نمیکنم
من به چیزی فکر نمیکنم
من به—'

"میشه انقدر یه جمله رو تکرار نکنی؟سر درد گرفتم...به یه آهنگی چیزی فکر کن حداقل"
تهیونگ گفت و چشم غره ی کوک نصیبش شد.

"نمیگی چطور میتونم کاری کنم تو چیزی که فکر میکنم رو متوجه نشی که...نمیگی که."
کوک غر زد و تهیونگ پوفی کشید:"چقدر غر غر می‌کنی...باشه باشه برسیم یادت میدم"

جونگ کوک لبخند دندون نمایی زد که به شدت کیوتش کرد و تهیونگ هم نیمچه لبخندی هنگام رانندگی زد.







***

"ب-ببین تهیونگ شی..غلط کردم...اص-اصلا تقصیر خودت بود نباید با من شوخی میکردی"
جونگ کوک با ترس گفت و یه قدم عقب رفت و..
فـــــاک!!

کلیشه های لعنتی!!!...تخت چطور پشتش ظاهر شد؟!

پاش گیر کرد و افتاد روی تخت:"آخخ"

تهیونگ با لباس خیس و اخم ترسناکش جلو اومد:"فکر کنم اشتباه کردم یادت دادم ذهنتو ببندی!"

فلش بک – دقایقی پیش

‌‌

‌به سختی موفق شده بود تهیونگ رو از قهر در بیاره.
مگه بچه بود؟جونگ کوک جلوش حکم جنین رو داشت ولی باید ناز میکشید؟!

پشت میز نشسته بودن و کسی جز خودشون نبود-اگه اون جن ترسناک مینهو رو حساب نکنیم که داشت از دور سعی میکرد جونگکوک رو بترسونه-و تهیونگ بازم هم تهیونگ کرم شده بود.

'غلط کردم کاری کردم آشتی کنه'
جونگ کوک توی دلش داد زد و میدونست تهیونگ دیگه متوجه نمیشه

با حس دستی روی رونش چشماش گرد شد.
مینهو که اونور بود و داشت قیافه های ترسناکی رو نشون میداد ولی..دستش که نمیتونه اینجا باشه.
یادش افتاد تهیونگ صندلیش فقط یکم باهاش فاصله داره.
نامحسوس به رونش خیره شد.
دستی نبود.

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now