12

5.9K 1.1K 382
                                    

هوسوک شروع کرد به خندیدن ، واقعا درکشون نمی‌کرد ، کمبود جوک گرفته بودن؟!
ولی یاد لحظه ای که یهو از با سرعت از جلوش رفتن افتاد و...خب غش کرد.

از اون طرف یونگی و جیمین از دور به هوسوک نگاه میکردن که با دیدن این که غش کرده از آسودگی آهی کشیدن:"اوکی جیمین...من بغلش میکنم میارمش عمارت"

جیمین اخم کرد:"ببین یونگی...با نقشت موافقم بجز قسمت اخرش...خودم بغلش میکنم میارمش عمارت"

یونگی هم متقابلاً اخم کرد:"جیمین لج نکن...بزار بیارمش دیگه"

جیمین اصرار کرد:"نمیشه...بعدم تو میخواستی زودتر برسی عمارت بخوابی درسته؟تو برو من میارمش"

یونگی دندوناشو به هم فشار داد و غرید:"جیمین"

جیمین اهمیت نداد و سمت هوسوک رفت.

یکم تکونش داد:"هوسوک؟سووک؟هوسوکی؟"

یونگی هم سمتشون اومد و پوکر به جیمین نگاه کرد:"اسکل غش کرده"

جیمین یکم به چشمای یونگی خیره شد و بعدش آروم خندید:"آه درسته... میدونستم فقط میخواستم مطمعن شم"

یونگی پوکر تر شد:"از ضربان قلبش نمیتونی تشخیص بدی آرومه؟الان که فهمیده خون‌آشامیم وقتی کنارش باشیم ضربان قلبش بالا میره"

جیمین سر تکون داد و به هوسوک نگاه کرد:"درسته"

"می‌دونم"
یونگی گفت و از فرصت استفاده کرد و سمت هوسوک خم شد و بلندش کرد.

جیمین شوکه نگاهش کرد و بعد به خودش اومد:"یاااااا یونگیییییییی هوسوکو بده مننننن"
یونگی پا تند کرد و گفت:"نمیدم"

"هوسوک مال خودمه پسش بدههه"
جیمین بازم گفت.

یونگی نیشخند زد:"اشتباه نکن داداش...هوسوک مال منه"

"مال منه"
جیمین گفت.

یونگی با عصبانیت سر جاش ایستاد:"میگم مال منه بس کن"

"تو باید بس کنی..هوسوک مال منه"

"نخیر مال منه"

"یونگیییییییی"

"جیمیننننننن"

الان دارید میگین بدبخت هوسوک ، درسته؟حق دارید خب.

***


خودشو روی تخت انداخت:"باهات نمیام...میتونی تنها برگردی"
جونگ کوک گفت و از برگشتن به تختش نفس راحتی کشید.
"هیچ جا تخت خودم نمیشه"
گفت و کش و قوسی به بدنش داد.

تهیونگ خنثی بهش خیره بود و کاری نمی‌کرد.
جونگ کوک ابرویی بالا انداخت:"نمیخوای بری؟؟"

تهیونگ سمتش قدم برداشت و چیزی نگفت.

جونگ کوک آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد نترسه:"چیکار میکنی؟"

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now