20. asleep

2.3K 503 216
                                    

سلام😍
همینجا اول ووت بدین چون پارت واقعا پر و پیمونی عه😂⭐❤

آفرین حالا برین یه لیوان آب قندم بیارین نیاز میشه!
و اینکه پارت ادامه ی همون پارت قبلیه!😎🚬
ببخشید کامنتای پارت قبل رو جواب ندادم، همانا فصل امتحانات مارا نمود.🥺🥲

بریم؟🤭
_________

با دست روی دیوار دنبال کلید های برق گشت و بعد از روشن کردنشون به جانگ کوک که با همون بوت های خیسش وارد شده بود و تمام پارکت رو گلی میکرد نگاه کرد ولی برای اولین بار اهمیتی نداد.

یه دلیلش حالِ بد جانگ کوک و دلیلِ بعدی این بود که بهرحال اینجا خونه ی خودش بود، احتمالا عادت داشت با کفش وارد شه!

نگاهی به اتاقی که جانگ کوک واردش شده بود انداخت و بعد از دراوردن کفش هاش با لباس هایی که آب ازشون میچکید چایی ساز رو روشن کرد و بعد چون نتونست چیزِ دیگه ای پیدا کنه، با دو لیوان آب جوش به سمت اتاق رفت و با احتیاط وارد شد.

جانگ کوک هم با همون لباس ها روی تختِ یک نفره ی گوشه اتاق نشسته بود و به دستهاش خیره بود، نفسش رو بی صدا بیرون داد آروم جلو رفت و دو لیوان رو روی پاتختی کنارش گذاشت و بلاتکلیف به اطرافش نگاه کرد.

اتاقی با دیوار های آبی نفتی و پرده هایی به همون رنگ که تنها وسایل اون رو، میز گوشه ی اتاق که سه مانیتور روش خودنمایی میکرد و صندلی ای چرخدار و تخت و کمد دیواری تشکیل میدادن ،اتاق واقعا ساده بود و هیچ تابلو یا فرشی نداشت...

در اصل همه ی خونه اینطور بود، حتی یخچال و کابینت ها هم خالی بودن!

از کاری که میخواست انجام بده کمی خجالت میکشید ولی بی توجه به اون حس، به سمت کمد قدم برداشت، در کمد رو باز کرد و اونقدر تعجب کرد که خجالت از یادش رفت.

_ همه اشون مشکی ان!

تند تند گیره ها رو هل داد که چند لباس خاکستری و قهوه ای هم دید ولی بهرحال اون کمد پر از هودی، کت، تی شرت و شلوار های سیاه بود!

بدون اینکه به سمت جانگ کوک برگرده تی شرت اورسایز مشکی ای برداشت و غر زد.
_ سیاه به من نمیاد!

جانگ کوک که نگاهشو سمت دیگه ای داده بود تا اون راحت باشه، سرش رو برگردوند تا باهاش مخالفت کنه ولی با دیدن پیرهن بالا رفته اش حرفش رو خورد و فقط خیره شد.

این انصاف نبود، اینکه اون انقدر بی توجه لباسش رو دربیاره و نگاهش رو اسیر گودیِ کمرش کنه انصاف نبود...

نگاهش روی پوست براق و خیسش چرخید و به این فکر کرد که اون بی نقص ترین رنگِ دنیاست...نمیتونست توصیفش کنه، فقط رنگِ پوستِ تهیونگ بود!

تیشرت بزرگ تا بالای زانوهاش میرسید پس با بیخیالی شلوارش رو پیش لباسِ خیسش پرت کرد و بعد از برداشتن لباس و شلوارکی به سمت جانگ کوک برگشت و زیر نگاهِ خیره اش اونها رو توی دستهاش گذاشت.

The brightest BLACKWhere stories live. Discover now