_ من جفتتم!
به محض تموم شدن حرف جانگ کوک بینشون سکوتی ایجاد شد که فقط صدای نفس هاشون شنیده میشد.
همونجور ایستاده بودن و تهیونگ در حال هضم چیزی که شنیده بود و جانگ هم با لب گاز گرفته طلبکار نگاهش میکرد تا اینکه بالاخره تهیونگ آب دهنش رو قورت داد.
سردرگم با دهن باز تند تند پلک زد.
_ ها؟
جانگ کوک پوزخند زد.
_ میخوای بگی نمیدونی جفت چیه؟
پسر کوتاه تر دست هاش رو با ناباوری بالا اورد و جلوی دهنش نگه داشت که باعث شد صداش نامفهوم به گوش جانگ کوک برسه.
_ تو جفت منی؟
چشم هاش از تعجب گشاد شده بود و از شگفتی میدرخشیدن، هرچقدر بیشتر به این جمله فکر میکرد تمایل بیشتری به کش دادن لب هاش پیدا میکرد.
جانگ کوک با دیدن عکس العمل پسر سردرگم نگاهش کرد.
_ نمیخوای باشم؟
تهیونگ سریع دستش رو از روی دهنش برداشت و جانگ کوک متوجه گونه های رنگ گرفته اش شد.
_ نه نه...منظورم اینه که...از کجا میدونی؟
جانگ کوک با تردید نگاهش کرد، اون کاملا متعجب و خجالت زده به نظر میرسید.
_ به محض احساس رایحه ات فهمیدم، تو... حسش نمیکنی؟
تهیونگ با بی خبری و معصوم ترین قیافه ی ممکن سرش رو به دو طرف تکون داد.
توجه جانگ کوک به در پشت سرش که هنوز باز بود جلب شد و برای بستنش جلو رفت و توی یک قدمیِ تهیونگ ایستاد و درو هل داد.
نگاهشو جدی به تهیونگی که با سری بالا گرفته بهش خیره بود، دوخت.
_ بیا جلو
نگاه تهیونگ روی طرح های تتویِ دستِ جانگ کوک که کنارش به در تکیه داشت چرخید و طرح گلی توجهش رو جلب کرد، پلکی زد که جانگ کوک با کشیدن دستش اون رو به سمت خودش کشید.
بخاطر تفاوت قدیشون، سر تهیونگ دقیقا روبروی گردنش بود.
تهیونگ لبش رو گاز گرفت و دست هاش رو روی سینه اش گذاشت تا به عقب هلش بده ولی در همون حال متوقف شد، از اعتراف بهش خجالت میکشید ولی حس اون گرما براش لذت بخش بود.
تهیونگ برای اولین بار متوجه شد که اون طرح ها، تا نزدیکی گردنش پیش اومده بودن.
جانگ کوک کمی جابجا شد و گردنش رو خم کرد.
_ چی احساس میکنی؟
قلب تهیونگ خودش به دیواره های قفسه ی سینه اش میکوبید، تهیونگ لحظه ای فکر کرد...
اون اکثر اوقات حتی در اوج تپش قلبش چیزِ دیگه ای رو احساس میکرد.
_ آرامش؟
موهای نقره ایش بینی ِ جانگ کوک رو نوازش و ریه هاش رو پر از عطر شیرینش میکردن.
YOU ARE READING
The brightest BLACK
Fanfiction_ اگه یه رنگ بودی ، چه رنگی بودی؟ + نمیدونم...شاید سیاه، رنگ آرامش بخشیه...تو چی؟ _ دوست داشتم بگم سفید تا بتونم مکملت باشم ولی آخه سفید نیستم...شاید کِرِم؟ + مهم نیست چه رنگی باشی، بهرحال من فقط با تو کامل میشم... _ میدونی...تو روشن ترین و درخشان ت...
