12. the born of sky

2.1K 462 117
                                    

سلام بنفشه های من😍💜
قبل هر چیزی اول بزنین رو ویدئوی بالا و حتما حتما موزیک ویدئو رو بازدید بزنین بعد بیاین😭💜
خدایا قلبم😭💜🌈چقدر محشر بودددد🌟🌸

_____

تهیونگ کفِ دستِ عرق کرده اش رو به شلوارش کشید و نگاه نگرانش رو به نامجون که روی صندلی کنار راننده نشسته بود، داد.

جین با دیدن وضعیتشون پیشنهاد داده بود که اونها رو تا بیمارستان برسونه، پس مینجی رو تحویل جیمین و یونگی داده بودن و پیشنهادش رو قبول کرده بودن.
تهیونگ از جیمین شنیده بود که جیهوپ زودتر همراه آمبولانس رفته.

به جانگ کوک که جدی کنارش نشسته بود و پاش رو تکون میداد نگاه کرد، از وقتی نامجون رو با اون حال دیده بود اخم هاش باز نشده بودن و چیزی نگفته بود.

رابطه ی بین جانگ کوک و بقیه رو هنوز نفهمیده بود ولی حساسیت زیادش رو نامجون رو کاملا از نگاه های دزدکیش متوجه شد بود.

_ رسیدیم پسرا

تهیونگ با قدردانی به جین نگاه کرد.
_ مرسی آقای کیم لطف کردین...

جین همونطور که کمربندش رو باز میکرد از آینه نگاهش کرد.
_ هیونگ صدام کن، من واقعا سنی ندارم!

تهیونگ لبخند مضطربی زد و از دری که جانگ کوک براش باز نگه داشته بود پیاده شد و از سرمای هوا، کمی لرزید.

نامجون با بی قراری سمت پذیرش رفت و بعد از پرسیدن شماره اتاق شروع به دویدن کرد که بقیه هم پشت سرش حرکت کردن.

با رسیدن به اتاق چهره ی نگران جیهوپ که روی نیمکت فلزیِ کنار در نشسته بود رو دیدن.
نامجون بدون اینکه پیش جیهوپ توقف کنه در اتاق رو باز کرد و داخل رفت.

جیهوپ با چشم های پر شده به دو پسر مقابلش نگاه کرد که تهیونگ با قدم های بلند خودش رو بهش رسوند و دست هاش رو دورش حلقه کرد.

_ خواهرم...دکترا گفتن وضعیتش اصلا خوب نیست...

و سرش رو به شونه ی تهیونگ تکیه داد و اجازه داد تا اشک هاش بریزن و به پهلو های لباس تهیونگ چنگ زد.

_ چیزی نمیشه هوبی...همه چیز درست میشه...

_ اگه ما رو اونطور کنار گذاشت باید خوشبخت میشد...اون احمق!

و صدای هق هق مردونه اش توی راهرو پیچید.

جانگ کوک لبش رو به دندون گرفت و از در نیمه باز داخل رو نگاه کرد، نامجون کنار تخت ایستاده بود و دستِ جیوو روکه عرق کرده بود و رنگی به صورت نداشت رو گرفته بود.

با شنیدن صدای بی حال جیوو چشمهاش رو روی هم فشار داد و دستگیره در رو کشید و اون رو بست. باید میذاشت تنها حرف بزنن، شاید نامجون از این جهنمی که توش بود رها میشد...

The brightest BLACKWhere stories live. Discover now