6. Noona

2.4K 522 81
                                    


لبش رو گاز گرفته بود و مثل بچه ای که با مامانش دکتر رفته باشه ، ساکت روی تخت نشسته بود و به مکالمه ی پرستار با اون پسر گوش میداد.

_ خیلی وقته ندیدمت...تازه منتقل شدی این مدرسه؟

پسر با دست موهای خیسش رو به بالا هل داد.

_ آره اخراجم کردن...فکر میکنم پدرم از قصد اینکارو کرده.

_ اگه تو بهش گوش بدی اون مجبور نمیشه اینکارا رو بکنه!

تهیونگ گیج شده به مکالمه شون گوش میداد. پرستار بهداری و اون همدیگه رو میشناختن؟

_ نونا چرا جوری حرف میزنی انگار از هیچی خبر نداری؟

نفس عمیقی کشید.

_ خوشحال میشم این بحث رو ادامه ندی نونا!

دختر آروم از جاش بلند شد و تهیونگ متوجه شد که اون بارداره.
انگار فقط چند سال از خودشون بزرگ تر بود و چشمای درشت و موهای خرماییش واقعا هارمونی قشنگی با پوست سفیدش ساخته بودن.

_ خیلی خوب...اسم دوستت چیه؟

_دوستم نیست! تو پله ها افتاده بود که آوردمش اینجا...

حالا هردو به سمت تهیونگ که روی تخت بهداری نشسته بود برگشتند.

شلوار خیسش رو توی دستش مشت کرد.

_ لی تمین هستم

فحشی توی دلش به خودش داد. از وقتی اون پسر رو که اینهمه دنبالش بود پیدا کرده بود...اوه...البته درستش اینه که اون پسر پیداش کرده بود!

بهر حال ، از اون موقع نمیدونست چکار کنه پس اصلا حرف نزده بود و وقتی اون پیشنهاد کرده بود کمکش کنه تا بهداری بره فقط سری تکون داده بود.

با فکر بازوی عضله ای پسر حس کرد صورتش در حال گرم شدنه...
اون لباسای خیلی گشادی پوشیده بود پس وقتی دست تهیونگ رو گرفته بود و دور گردنش انداخته بود و خودش دستش رو با فاصله از کمر اون نگه داشته بود تا معذبش نکنه، تهیونگ از هیکل ورزیده اش واقعا متعجب شد!

زن به سمت تهیونگ اومد.

_ سلام تمین... من سونگ جیوو پرستار اینجام...بذار ببینم چیشدی!

تهیونگ نگاهی به دختر که یک دستش رو روی کمرش گذاشته بود و به آرومی به سمتش میومد،کرد.

نگاهش رو از دختر که حالا دستش رو معاینه میکرد گرفت و به پسر اون طرف اتاق داد که با حوله ی کوچیکی مشغول خشک کردن موهاش بود.

موهایی که بخاطر بارون حالت دار شده بودن و لجبازانه جلوی چشماش رو گرفته بودن.

_ زخم عمیقی نیست...بذار وسایل پانسمان رو بیارم، یه مدت بسته باشه بهتره...

بدون نگاه کردن بهش سری تکون داد و بعد از کمی دور شدن پرستار سونگ، تهیونگ تصمیم گرفت دست از این رفتار احمقانه اش برداره وگرنه مطمئن بود که ازش پشیمون میشه!

The brightest BLACKWhere stories live. Discover now