part2🎟

1K 216 21
                                    

عرق سردی رو تیرک کمرش نشسته بود و انقدر محو تیپ عجیب غریب اون پسر شده بود که یادش رفت چند ثانیه اش همینطوری زل زده بهش و چیزی نمیگه...

با قرارگرفتن جسم پشمالو کوچیکی روی میز نگاهش و از صورت نامعلوم پسر گرفت و به گربه کوچیک و سفید رنگی که روی میز قرار گرفته بود خیره شد...

"عااا...س..سلام...میتونم...میتونم...کمکتون...کنم؟"

هول شده تعظیمی کرد و سوالی به پسر خیره شد
پسر رو به روش بدون حرف ماسکش رو پایین کشید و دستی به سر گربه به خواب رفته کشید.

"راستش...این بچه گربه رو چند تا کوچه اون ور تر توی کارتون پیدا کردم...فکر کنم تازه به دنیا اومده خیلی سردش بود...گفتم شاید بهتره با خودم ببرمش خونه ولی من چیزی از نگهداری از حیوونا نمیدونم...میخواستم یه سری وسیله براش بخرم..."

زیر چشمی به صورت پسر خیره شده بود ، بخاطر کلاه نمیتونست کامل چهره اش و ببینه اما باز هم... بنظر خیلی اشنا می اومد ولی هرچی فکر میکرد اونو به یاد نمیورد...

با صدای میو میو کردن اون بچه گربه انگشت اشاره اش و رو گردن پشمالوش کشید و لبخند مصنوعی زد...

درحالی که دست های یخ زده اش رو به هم میمالید و گوشت لپش و از درون گاز میگرفت از پشت میز بیرون اومد و به سختی کلمات و کنار هم چید

"خیلی...خب...اول از همه.... باید ببرینش کیلینیک حیوانات چون...چون...از بیرون پیداش کردی ممکنه مریض باشه...ولی اینجا میتونید براش غذا و جای مخصوص خواب و دستشویی بگیرید..."

بعد به طرف قفسه ها رفت ، میتونست احساس کنه اون پسر هم پشت سرش داره حرکت میکنه...

انقدر استرس بهش وارد شده بود که ناخوداگاه طوری عرق میریخت که انگار وسط تابستون بودن!!!
دونه به دونه وسایل مورد نظرش و از قفسه ها برداشت و درباره هرکدوم توضیح مختصری به پسر داد...تو این مدت حتی یک بار هم به صورت اون مرد خیره نشد و تمام توضیحاتشو در حالی میگفت که به کفش هاش خیره شده بود‌...

اما وقتی متوجه سکوت بیش از حد اون پسر شد ناچار کمی سرش و بالا اورد و به پسر خیره شد...

"فهمیدی چی گفتم؟"

اون پسر قد بلند که تا اون لحظه به گربه اش خیره بود اروم زمزمه کرد...

"بنظرت میتونم ازش نگهداری کنم؟...من خیلی پر مشغلم...میترسم اذیتش کنم..."

ابرویی بالا انداخت...اون چش بود؟؟؟صورتش یه حالتی داشت انگاری خیلی نگران و  ناامید بود...طوری که جیمین دلش میخواست هرکاری که میتونه براش انجام تا این صورت دیگه غمگین نباشه...

"عام...خب...فکر نکنم نگهداری ازشون زیاد سخت باشه...فقط باید یادبگیره که تو جای مخصوصش دستشویی کنه...وقتاییم که خونه نباشی فقط ول میچرخه...وقتاییم که هستی نوازشش کن و بهش غذا بده...."

𝑫𝒆𝒋𝒂 𝒗𝒖Where stories live. Discover now