"بیا اینجا..."
جیمین به آرومی آب دهنش و فرو برد و با تردید کفشهاش
و بعدش شلوارش رو از تنش دراورد و با گرفتن دست جونگکوک به آرومی وارد آب اون دریاچه کوچیک شد.
آب کمی سرد بود برای همین به خوبی تونست متوجه دون دون شدن پوست کمرش و دست هاش بشه و جونگکوک که متوجه شد جیمین سردش شده اون و به سمت خودش کشید و تن برهنه پسر و محکم تو بغلش گرفت...ناخودآگاه از سردی هوا نالهای کرد و صورتش رو تو سینه جونگکوک مخفی کرد.
"خیلی سرده..."
با لحن لوسی که فقط مخصوص جونگکوک بود گفت و وقتی گره دست های جونگکوک محکم تر شد لبخندی روی لبهاش شکل گرفت.
"نگران نباش بیبی...قراره به زودی اینجا رو گرم کنیم..."
"تو...منحرف عوضی..."
جیمین درحالی که خجالت کشیده بود و میدونست که گونه هاش رنگ گرفتن مشت آرومی به سینه جونگکوک زد و در حالی که به کمک پسر بزرگتر توی قسمت کم عمق اون دریاچه روی پای جونگکوک میشست صداهای نامفهومی از خودش دراورد که نشونه نارضایتیش بود.
به محض اینکه جای خودش و روی پای جونگکوک راحت کرد جونگکوک اون و به طرف خودش کشید و محکم لبهاشون رو به هم کوبید...
بی توقف بوسه عمیقی رو شروع کرد و درحالی که به جیمین اجازه دور شدن از خودش رو نمیداد با جفت دستهاش مشغول نوازش پوست صاف و مرمری جیمین شد.
جیمین به سرعت ترسی که از تاریکی اون محیط داشت رو فراموش کرد و به جونگکوک اجازه داد تا با دست های قدرتمندش بهش لذتی رو بده که دوسال ازش محروم بود.
"ک..کوک...آههه...ص.صبر کن..."
جیمین وقتی که دست جونگکوک رو جایی نزدیک به باسنش حس کرد ، سعی کرد جونگکوک رو پس بزنه اما جونگکوک پیش دستی کرد و با دست آزادش جفت مچ دست های جیمین رو گرفت و پشت سرش قفل کرد...
"منو متوقف نکن بیبی..."
وقتی چشم های قرمز شده جونگکوک رو دید به آرومی آب دهنش و فرو برد و کمی سرش رو جلو کشید و بوسهای رو پلک های سرخ پسر بزرگتر کاشت که شل شدن گره دست های جونگکوک رو حس کرد پس از موقعیت استفاده کرد و رونهاش رو کنار پاهای جونگکوک قرار داد و روی زانو هاش بلند شد. بیتوجه به اذیت شدن زانو هاش صورت جونگکوک رو قاب گرفت و با صدایی که خشدار و
نیازمند بود زمزمه کرد..."نمیخواستم متوقفت کنم..."
نفس نفس زد و این بار خودش دستش رو به سمت باسنش برد و درحالی که بوسه ریزی به چونه و زیر گلوی جونگکوک میزد گفت...
"بزار خودم انجامش بدم..."
انگشتش رو لای باسنش برد و درحالی که با ورودی دست نخوردهاش بازی میکرد زیر گوش جونگکوک ناله کرد...
YOU ARE READING
𝑫𝒆𝒋𝒂 𝒗𝒖
Fanfiction𝐃é𝐣à𝐯𝐮 ژانر : فانتزی(خونآشامی) / تخیلی/عاشقانه "من...یه هیولام؟" "تو یه فرشته ای" بدون تردید جواب داد و به ارومی سرش و به سمت پسرک برگردوند. جیمین همچنان به سقف بالا سرش خیره بود. "ولی میتونم تبدیل به یه هیولا بشم" "نه تا وقتی که منو کنارت داری...