part31🎟

439 109 34
                                    

"بهت گفتم نمیخورم..."

مثل روز های گذشته فریاد زد و دستش و محکم به زیر سینی توی دست های پرستار زد و با دردی که توی کمرش پیچید فقط لبش رو گزید و صورتش رو به سمت دیگه‌ای گرفت تا نگاه سرزنشگر تهیونگ رو نبینه.

"من واقعا معذرت میخوام خانم پرستار‌‌‌‌...دوست من داره دوران سختی رو میگذرونه..."

تهیونگ با شرمندگی تعظیمی کرد و پرستار خانمی که هنوزم با وجود ناراحت بودن لبخندی روی لب‌هاش داشت رو تا خارج اتاق پی آی پی جیمین همراهی کرد.

"انقدر خوردن چهار تا قرص و داشتن رفتار محترمانه با پرستارا برات سخته؟"

تهیونگ با لحن سردی گفت و کنارش روی صندلی همراه نشست و پا روی پا انداخت و دست به سینه به چهره جیمین که چیزی رو نمیشد ازش خوند خیره شد.

"پیداش نکردی؟"

"فکر کنم برات توضیح دادم که تا وقتی کامل خوب نشدی کاری انجام نمیدم!"

جیمین بی‌صدا فوحشی زیر لب داد و این بار مستقیم به چشم های دوست صمیمیش خیره شد.

"تو همیشه به حرفام اهمیت میدادی...حالا چی شده ‌که باهام اینطوری میکنی تهیونگ؟"

جیمین با بغضی که کاملا واضح بود گفت و منتظر به تهیونگ نگاه کرد.

"فکر میکنی دیدن تو اینطوری برای من آسونه جیمین؟
تو چیزایی رو برای من تعریف میکنی که هیچوقت تجربشون نکردی و از شخصی باهام حرف میزنی که تا حالا فقط اسمش و توی کتابت به عنوان یه شخصیت خیالی شنیدم...تو بگو من باید چیکار کنم؟"

تهیونگ با لحنی که کاملا نگرانی توش مشهود بود گفت و کمی صاف تر روی صندلی نشست.
توی یک هفته‌ای که جیمین به هوش اومده بود اوضاع اونطور که فکر میکرد خوب پیش نرفته بود.
دوست دوران بچگیش از همیشه بداخلاق تر و عصبانی تر به نظر میرسید و تهیونگ واقعا گیج شده بود.

"فقط کمکم کن پیداش کنم...اگه...اگه من الان وجود دارم پس ممکنه که اونم وجود داشته باشه...ممکنه..."

"هی هی...آروم باش جیمین...ببین داری میلرزی...لطفا آروم باش"

تهیونگ با نگرانی که بیشتر شده بود از اون حالت ریلکس خارج شد و به سمت جیمین خیز برداشت و محکم دست‌های یخ‌زده جیمین و بین دست های گرم خودش گرفت.

اما دیگه دیر شده بود چون حال پسر کوچیک تر دوباره بد شده بود و نمیتونست لرزش بدنش و کنترل کنه.
تهیونگ محکم اون و در آغوش گرفت طوری که بدن کوفته و آسیب دیده‌اش اذیت نشه اما در حدی که کمی از لرزش بدنش کم کنه...

"هیشش...متاسفم عزیزم...متاسفم...دیگه اذیتت نمیکنم...
فقط یکم صبر کن بعدش با هم میریم و دنبالش میگردیم..."

𝑫𝒆𝒋𝒂 𝒗𝒖Where stories live. Discover now