🖇PART 1🖇

14K 1K 72
                                    

Tae's POV

آخرین ضربه رو هم زد و داخلم ارضا شد
بازم بهم اهمیتی نداد و مثل همیشه وارد حموم شد!

دیگه نمیدونم باید چیکار کنم تا سمت خودم بکشونمش انگار مغزم از کار افتاده!

فکر میکردم همه ی آلفا ها و امگا ها بعد از حداقل دوسال زندگی مشترک همدیگرو دوست داشته باشن و عاشق هم باشن اما معلوم شد اشتباه فکر میکردم میتونم اونو عاشق خودم بکنم

بابام اوایل ک عاشقش شده بودم بهم گفته بود اون
نمیتونه مرد زندگی من باشه و نمیتونه منو خوشبخت کنه!

میگفت اون فقط ی بی لیاقته که از خانواده ی سطح
پایین اومده!

اما مگه تقصیر من بود ک عاشقش شده بودم؟

مگه تقصیر من بود وقتی با جیمین توی بار بودم دیدمش و همونجا بهش دل بستم؟

بابام کاملا مخالف ازدواجمون بود حتی توی جشن عروسیم هم نیومد!

اون یکی از شرکت هاشو به من داده بود که بتونم از اونجا پول در بیارم

بهم گفته بود اگر با جونگ کوک ازدواج کنم باید قید خانوادمو بزنم!
بهم گفته بود اگر به مشکل برخوردم دیگه نباید اسمشو بیارم!
دیگه نباید باهاشون رفت و آمد کنم!
خیلی دلم براش تنگ شده بود!

البته مامانم گاهی وقتا قایمکی میومد خونم و باهام ملاقات میکرد...
باز خوبه حداقل مامانمو میتونستم ببینم!

از رو تخت بلند شدم و لباسامو پوشیدم تا موقعی که جونگ کوک از حموم میومد لخت نباشم و برم حموم

صدای آب قطع شده بود یعنی الان میاد بیرون

اومد بیرون و نگاهی خنثی بهم انداخت

"میخوام برم شرکت تا آخر شب نمیام ب احتمال زیاد بیرون غذا بخورم تو شامتو بخور"

شروع شد!
بازم دور شدن از من شروع شد!
لبخند فیکی زدم:
"باشه عزیزم مراقب خودت باش"

سرشو تکون داد و در کمدو باز کرد تا کت و شلواری برداره

"جونگ کوک؟"

"هوم"

"زیاد از خودت کار نکش خسته میشی"

خشک سرشو تکون داد

رفتم تو حمومو و شیر آب داغو باز کردم تا وان پر بشه

همزمان ک داشتم لباسامو در می‌آوردم تا تو وان بشینم صدای در اتاق اومد و چند لحظه بعد صدای خدمه که داشتن از جونگ کوک خداحافظی میکردن!

کمرم اونقدر درد میکرد ک نمیتونستم تو وان دراز بکشم پس فقط تونستم بشینم و منتظر بمونم بدنم خیس از آب بشه

من امگای محکمی بودم!
در مقایسه با امگا هایی ک دیده بودم خیلی قوی بودم
(از لحاظ احساسی و روحی روانی منظورشه)

《Indemnity》Where stories live. Discover now