🖇PART 32🖇

5.1K 728 158
                                    

تقریبا یک هفته از زایمانش گذشته بود و دو روزِ اول مرخصش کرده بودن ولی مارسل رو تو بیمارستان نگه داشتن؛ پسر کوچولوش خیلی ضعیف بود و زردی هم گرفته بود و این مسئله باعث ترسش شده بود اما جین بهش اطمینان داد که این چیزِ خیلی عادیه و خیلی از بچه ها دچارش میشن

امروز قرار بود بچه رو همراه خودش به خونه بیاره و خیلی خوشحال بود

توی این یک هفته حوصله ی هیچکس رو نداشت و بقیه هم خیلی پیگیرش نشدن چون میخواستن بهش کمی زمان بدن تا اتفاقاتی که افتاده بود رو هضم کنه

وضعیت جسمیش تعریفی نبود! نمیتونست هم و راست بشه یا حتی درست بشینه چون جای بخیه هاش درد می‌گرفت! با این حال باز هم هیونجین به زور پیشش مونده بود و ازش مراقبت می کرد. آلفای بیچاره سعی می کرد تو دست و پاش نباشه و فقط براش غذا و تنقلات می‌آورد یا میبردش حموم آب گرم تا گرفتگی های عضلانیش بهتر بشه و بعد از اینکه دست و پاهاشو ماساژ می داد می خوابوندش و از اتاق می رفت بیرون و توی پذیرایی، روی کاناپه می خوابید

توی اتاقی که بچه رو توش نگه داشته بودن رفت و به سمت تخت سفید کوچولو پرواز کرد و سرشو توی گردن آلفا کوچولوی خوابالو کرد و فورمون شیر قهوشو عمیق بو کشید
دو تا دستاشو گرفت و با خنده نگاهش کرد
پرستاری که توی اتاق بود، با خنده رو بهش گفت:
" تهیونگ شی! پسرت خیلی آرومه... اصلا گریه نمی کنه!"

و بیرون رفت

انقدر به اینجا اومده بود که تقریبا همه ی پرستاری این بخش میشناختنش!
ساک آبی رنگ توله رو روی تخت گذاشت و لباس سرهمی سفید رنگ همراه کلاه ستش رو بیرون آورد و تنش کرد
بچه انقدر کوچیک بود که می ترسید بهش دست بزنه! اما اگر بترسه بهش دست بزنه چجوری بقلش کنه؟ چجوری بخوابونتش؟ مهم تر از همه چجوری ببرتش حموم؟ پس باید ترسشو از بین می برد!

هیونجین، بعد از پرداخت هزینه های بیمارستان با لبخند توی اتاق اومد:
"ته؟ بریم؟"

با خوشحالی سرشو تکون داد و بچه رو بقل کرد سمت آلفا رفت. سمت هیونجین قدم برداشتن همانا و گریه ی گوش خراش مارسل همانا!
با ترس بچه رو جلوی صورتش گرفت و تکونش داد
آلفا با تعجب پرسید:
"چی شد؟ الان که آروم بود"

"نم... نمیدونم! برو به جین هیونگ بگو بیاد!"

...

گوشی پزشکی رو از گوش هاش فاصله داد و با لبخند گفت:
"هیچ مشکلی نداره... سالم سالمه!"

آب دهنشو قورت داد:
"پس... پس برای چی یهو زد زیر گریه؟"

جین خندید:
"به احتمال زیاد محکم بقلش کرده بودی... اذیت شده!"

بعد از خوابوندن بچه توی کریِر [(carrier) (متاسفم معادل فارسیشو بلد نیستم)] روی صندلی کمک راننده جا گرفت و به بیرون خیره شد

《Indemnity》Where stories live. Discover now