▪︎PART 3▪︎

4.4K 613 171
                                    

"درسته، تازه قراردادش دو ساله ست... برای دو سال کلا از لحاظ مالی تامینم!"

تهیونگ سر میز شام راجع به اتفاقاتی که توی جلسه افتاده توضیح می‌داد و بند های قرارداد رو برای دو تا هیونگاش بازگو میکرد. جیمین هم با لبخند مهربونی سر تکون میداد و اظهار خوشحالی میکرد. بار ها به تهیونگ پیشنهاد داده بود که توی شرکت خودش مشغول به کار بشه اما اون درخواستشو رد میکرد و میگفت اونجا راحت نیست و نمیتونه درست کار کنه! توی لیوان تهیونگ کمی آب ریخت و جلوی ظرفش گذاشت تا رفع تشنگی کنه.

"خیلی عالیه عزیزم. من مطمئنم وظایفتو به بهترین نحو انجام میدی... فایتینگ!"

تهیونک لبخند زوری زد و لیوان حاوی آب رو از دست های مارسل که روی پاش وول می‌خورد دور کرد تا روشون نریزه.

"جیمین راست میگه تهیونگ. تو میتونی انجامش بدی!"

یونگی زیاد حرف نمیزد. تنها حرفی که سر شب به زبون آورده بود، تعریف از رنگ موهاش بود که کاملا صورت زیباشو قاب گرفته و چهرشو از چیزی که هست، سفید تر نشون میدادن.
ناراحت بود... از جیمین، از تهیونگ، از خودش! هنوز موقعی که تهیونگ از در داخل اومده و اعلام حضور کرده بود و لحظه ای بعد، جیمین اونو در آغوش گرفت و موهای تازه رنگ شده شو بوسید؛ جلوی چشم هاش رژه می‌رفت!

"تو چی هیونگ؟ روزت چطور بود؟"

تهیونگ اصلا راجع به اینکه جیمین هیونگش در طول روز چیکار میکنه کنجکاو نبود، صرفا جهت اینکه حواس هیونگشو پرت کنه تا نگاه های ترحم برانگیزش تموم بشه سوال پرسید. از این مدل نگاه ها متنفر بود!

"روزام تکرارین، تنها کار خارج از برنامه ام ملاقات و بحث با هیونجین بود!"

شنیدن این خبر باعث شد لبخند فیکی که از بدو ورود تهیونگ روی لباش بود، بماسه. اون نیاز داشت که همین الان از سر میز بلند شه پس چه بهانه ای بهتر از شستن دست و صورت مارسلِ سیر شده؟

"خب؟ به نتیجه ای هم رسیدین؟"

صداش اونقدری خونسرد بود که باعث شد خودشم متعجب بشه اما این سرد بودن ها لازم بود.
بچه رو روی زمین گذاشت تا به ادامه ی شیطنت هاش برسه و دوباره سر جاش نشست.

"بهم گفت بهش اجازه بدم تو رو ببینه. گفت میتونه رابطتونو درست کنه منم بهش گفتم فکر میکنم. به نظرم بهتره ببینیش شاید بتونی دوباره برگردی سر خونه زندگیت."

تهیونک با آرامش جواب داد:

"تموم شده."

《Indemnity》Donde viven las historias. Descúbrelo ahora