TAE'S POV:
وقتی صدای آشنایی اسممو صدا کرد کاملا خشک شده بودم... یونگی هیونگ اینجا چیکار میکرد؟ الان با این وضعیتم منو ببینه چی میگه؟
ناخواسته ی قطره اشک از چشمام ریخت پایین
°تهیونگ اینا چ لباساییه؟ چرا لباس خدمتکارا رو...
حرفش با صدای کسی ک میخواست نگهبانا رو کنار بزنه با داد باهاشون صحبت میکرد قطع شد:
□ولم کنین احمقااااا... میخوام برم جونگ کوکو بکشممممم
اون شخص... جیمین هیونگ بود
○○○
فلش بک_امروز صبح
داشتم گوشیمو وصل میکردم ب شارژر ک دیدم جیمین هیونگ چند بار بهم زنگ زده ولی من حواسم نبوده ک گوشیمو چک کنم و همه ی تماساش بی جواب مونده...
دلم براش بیش از حد تنگ شده بود و سه ماهی میشد ک ندیده بودمش و همش هم ب خاطر این بود ک باید برای بستن قرارداد با شرکت های خارجی میرفت فرانسه و این خیلی ب نفع شرکتش بود
روی اسمش فشار دادم و منتظر موندم تا جواب بده...
صدای بوق اول هنوز قطع نشده بود ک صدای نگرانش پیچید تو گوشم:
□تهیونگ؟ سلام... خوبی... چرا گوشیتو جواب نمیدی مردم از نگرانی
صداش آرامش خاصی داشت ک هر وقت میشنیدم همه ی دردامو فراموش میکردم و دلم میخواست بهش گوش بدم و حتی نفس نکشم تا ریتم نفس هام از شنیدنش جلوگیری نکنه
+سلام هیونگ... معذرت میخوام حواسم ب گوشیم نبود
□هوفف... خداروشکر... خوبی تهیونگ؟
آب دهنمو قورت دادم:
+ آ... آره خوبم هیونگ... خودت خوبی؟ کی برگشتی کره ک با خط خودت بهم زنگ زدی؟
صداش پیچید تو گوشم:
□ممنون منم خوبم... تازه دیشب برگشتم ولی گفتم شاید خواب باشی بهت زنگ نزدم
مکثی کرد و ادامه داد:
□جونگ کوک خوبه؟
تا اسم جونگ کوک اومد بغضم گرفت:
+ اوهوم... جونگ کوکم خوبه
□خوبه
+ هیونگ؟
□جانم
+ دلم... برات تنگ شده
□منم همینطور تهیونگ اونقدر ک نمیتونی فکرشو کنی... امروز میخوام بیام اونجا
YOU ARE READING
《Indemnity》
Randomتهیونگ و جونگ کوک با هم ازدواج کردن ولی جونگ کوک هیچ علاقه ای به زندگی با تهیونگ نداره... از این رو دختر دایی کوک که عشق اولش هم محسوب میشه با اینکه میدونه اون ازدواج کرده داره از آمریکا برمیگرده تا با هم نامزد کنن... . . + فقط میتونم از قلبم خواهش...