🖇PART 25🖇

5.8K 742 172
                                    

•|متن چک نشده|•

WRITTER'S POV:

ی دستشو زیر چونش زده بود و به بیرون نگاه می کرد

در واقع حواسش اصلا ب بیرون نبود

فکرش درگیر اتفاقات امروز بود

با صدای زنگ تلفنش دست از افکار بی سر و تهش کشید و ب صفحه ی گوشی نگاه کرد

هیونجین بود

تصمیم گرفت جواب نده تا خودش بیخیال بشه و قطع کنه، اما رئیسش زنگ رو ی سره کرده بود

بعد از چندین بار زنگ زدن بالاخره دست از تماس گرفتن باهاش برداشت و شروع کرد ب پیام دادن

"تهیونگ شی لطفا جواب بده"

"تهیونگ شی خواهش میکنم... اشتباه کردم"

"باور کن نمیخواستم بترسونمت یا اذیتت کنم"

"گوشیت دستته مطمئنم"

"هر وقت رسیدی خونه به من خبر بده"

نگاه بی میلی به صفحه ی گوشیش انداخت و بعد از خاموش کردنش توی کیف گذاشتش

فقط میخواست بره خونه و خودشو زیر پتو مُچاله کنه

با ب یاد آوردن اینکه شاید خانم چوی تو خونه چیزی نیاز داشته باشه دوباره گوشیشو روشن کرد و باهاش تماس گرفت

بعد از چند بار بوق خوردن جواب داد:

"سلام تهیونگ. اتفاقا میخواستم بهت زنگ بزنم عزیزم"

"سلام خانم چوی. دارم میام خونه چیزی نیاز ندارید براتون بگیرم؟"

"آممم... عزیزم من سرما خوردم"

با شرمندگی گفت:

"ای وای. حتما به خاطر دیشبه که تو سرما موندین. واقعا معذرت میخوام همش تقصیر منه"

"نه عزیزم تقصیر تو نیست. چیز مهمی نیست. فقط باید بگم من پیشت نباشم بهتره. تو رو هم مریض میکنم واسه همین اومدم خونه ی خودم. چند مدل غذا برات درست کردم تو یخچال گذاشتم حتما بخوریشونا"

"ممنونم نیازی نبود زحمت بکشید"

"چه زحمتی؟ راستی! قرار ملاقاتت خوب پیش رفت؟"

از اینکه کسی تو خونش نبود و تنها مونده بود بادش خالی شد اما سعی کرد ب روی خودش نیاره:

"آ...آره. خوب بود."

"مطمئنی؟"

"اوهوم. همه چیز خوب پیش رفت هم جونگ کوکو دیدم هم یونگی هیونگو. اونا قراره دو روز دیگه برن"

با فهمیدن این که داره ب خونه نزدیک میشه بعد از خداحافظی و شنیدن سفارش های نا تموم خانم چوی، تماس رو قطع کرد

《Indemnity》Where stories live. Discover now